سلام عزیزم
اومده بودم خبرخوش بارداریتو ببینم.ای خدا.الهی بگردم...قربون دل شکسته ت.. هیچی نمیتونم بگم که ارومت کنه...من از ترس انتقال منفی و ناراحتی بعدش ،انتقال اولم رو انداختم واسه بعد عید...فکر کردن بهشم غم داره..خدا بهت صبر بده گلم...هرچند تو واقعا اسطوره ی صبری...
اما ثمین عزیز من مطمئنم که یه روز میای اینجا ومعجزه ی شیرینتو واسمون تعریف میکنی.به جون دخترم به دلم افتاده که تو یه روز طبیعی باردار میشی.وقتی که حتی فکرشم نمیکردی😍😍فقط ثمین از زندگی لذت ببر..برو مسافرت.باشگاه برو .ورزش کن .با دوستای خوبت که پیششون ارامش داری رفت و امد کن.سریال و فیلم ببین.فکرتو ذهنتو از بچه و بارداری خالی کن..ببخشید اینطور میگم ولی نزدیکی رو هم واسه لذتش داشته باشید نه بچه...فهمیدم که آدم زیادم به یه موضوعی اصرار میکنه طبیعت باهاش لج میکنه انگار اصلا..هی دوست داره التماسش کنیم..من هفده سالم بود.ازدواج کردم.کنکور دادم و بهترین دانشگاه تهران قبول شده بودم.فکرکن یه ماه بعد عروسیم ،نمیدونم شوهرم ناشی بود چی شد؛ سرماه اول عروسیم باردار شدم.یعنی دنیا رو سرم خراب شد.از درسم و از زندگیم به خاطر ویارای شدید شدم.همه مسخرم میکردن..از دانشگاهم انصراف دادم.اومدم نشستم خونه لیسانسمو پیام نور خوندم ودخترم بزرگتر شد ارشدمو دانشگاه تهران ...دخترم شد هشت ساله ش گفتم دیگه بسه درس خوندن.یکی دیگه بیارم بعد باخیال راحت برم واسه دکترا بخونم.حالا من سه ساله که اصرار دارم بشه نمیشه که هیچ؛هرروز یه مرض جدید تو بدنم کشف میکنه دکترم و از خواسته م فاصله م بیشتر میشه.ناگفته نماند که دخترم دوسالش بود با ایودی باردار شدم.انقدر ناشکری کردم .ایودی رو دراوردم و افتادم به خونریزی و کورتاژو ...یعنی فکرکن من دوتا بارداری تو دوره هایی داشتم که جلوگیری هم داشتم ولی الان 🙄🙄🙄
اینارو گفتم که بهت بگم مطمئن باش به چیزی غیراز بچه فکرکنی و هدفت چیز دیگه باشه، نی نی ها غافلگیرت میکنن 😍😍
سلام عزیزم خدا بهت صبر بده ، انسان به امید زنده است ، خدا رو شکر کن که لااقل می تونیم و پولش رو داریم که دنبال درمان باشیم خیلی کسانی رو می شناسم که حتی یک بار هم نمی تونن بیان دکترهایی که ما داریم میریم ، عزیزم من که گفتم ناامید نباش و دنبال درمان باش الکی حرفی نزدم ، من هم سنم بیشتر از تو هست هم فقط 2 تا جنین دارم و اگه با این دوتا جنین مادر نشم شوهرم همین الان داره میگه بچه از پرورشگاه بیاریم .
خواهرم توان ندارم باور کن ندارم خستم از این زندگی .باورم نمیشه خدا بازم منو نبینه باورم نمیشه اینهمه توکل و ایمانمو نبینه.من تا آخرین لحظه مطمئن بودم مثبتم .حتی یک لحظه شک به دلم راه پیدا نکرد اصلا .گفتم محاله منفی شم.مگه خدا نمیگه از تو حرکت از من برکت.پس کوووووووو برکتش؟
مگه نمیگه من از رگ گردن به شما نزدیکترم پس کو چرا من حسش نکردم.؟
هیچکس نمیتونه منو آروم کنه دیگه گول نمیخورم .معجزه؟کدوم معجزه.؟11سال و 7ماه عمرم رفت جوونیم رفت پولم رفت روحیم شکست روانم خرد شد چی شد؟
برا چه کاری باید شکرگذار باشم هربار خواستم کاری کنم دست روی هرچیزی گذاشتم ی مهر بزرگ نه زد به پیشونیم.
خستم از دنیاش .
به اینهمه بنده هاش طبیعی بچه داد به من رسید گفت نههههههه تو لیاقت نداری.
گفتم باشه من لایق نیستم سعی و تلاشمو میکنم خلاصه ی روزی ی جایی خدا هم منو میبینه ولی هربار بیشتر از قبل قلبم شکست.
هربار منو از خودش دورتر کرد.
اگر گناهکار بودم توبه کردم چطور گناهامو دید ولی توبه هامو نشنید؟
خسته ام خیلی خسته تر از اونیم که فکرشو بکنید وقتی رفتم نشستم جلو دکتر طرازی گفتم 14بار انتقال جنین داشتم خیره شد به صورتم گفت اوووووووووه تو چی کشیدی دکتری که کارش اینه دلش به حالم سوخت ولی خدایی که من بندش بودم دلش نسوخت؟
تا کجا باید زجر بکشم هروقت توی تابوت خوابیدم میخواد بهم همه چی بده؟
دیگه بسه هرچی کشیدم
بچه ها لینک تایپیک و چطوری میتونم برای ی نفر بفرستم 😐
سلام آنا جان ببخشید من یه سوال داشتم طولانیه،
من قبلا که مرکز ابن سینا رفته بودم چون سه بار سقط داشتم و آزمایشای مربوط به سقط رو انجام داده بودم بهم قرص ویتامین ب۶ داده بود و آمپول ب۱۲ هفته ای یه دونه بزنم (آسپرین و سلن پلاس و متفورمین و... هم داشتم) گفتن استفاده کن بیا برا آی یو آی، که جواب نگرفتم،
الان یزد برا آی وی اف رفتم و پانکچر شدم و بعد از پریودی بعدیم باید برم برا انتقال، تو این مدت همیشه ب۶ و ب۱۲ قرصشو خوردم، الان آمپول ب۱۲ گرفتم که تا قبل انتقال هفته ای یکی بزنم و قرص ب۶ بخورم، خوبه؟ بنظرتون بعد از انتقال هم لازمه قرص و آمپول رو ادامه بدم؟
کسی میدونه مراحل ذوب جنین چند ساعت طول میکشه؟؟؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
28 ثانیه پیش
29 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز