عزیزم ناامید نباش ..منم اولش وقتی کلی بهم امپول دادن .شوکه شدم .گفتم این همه ..کلی گریه کردم ..ولی از امپول ها فیلم گرفتم گفتم نی نی نمیدونم دختری یا پسر ولی بدون مامانت از امپول وحشت داشت .داره .ولی بخاطر تو تحمل میکنه و به عشق در آغوش کشیدنت همه رو به جون میخره..
تو هم اگه اینطور نگاه کنی ..درد کمتری رو احساس میکنی .با عشق و امید میری جلو ..سخته میدونم چون کشیدم ..ولی میشه ...
منم مشکل از همسرم بود و هر روز دکترا بودم .و همسرم طول این هشت سال شاید به تعداد انگشتان یه دستم دکترا نبود..هر روز از دکترا .مریضا .ادمهای اطراف کلی حرف شنیدم .قلبم هزار تکه شد ..ولی عشق مادر شدن خیلی قویه ..انقدر که همه اینا رو به جون بخره..
عزیزم .خواهرم..دوستم..امپولا و داروها رو وقتی نگاه میکنی بگو نی نی به عشق تو اینا که چیزی نیست هر کاری میکنم ...
اونوقته که اصلا اذیت نمیشی..
یه نصحیت این راه ..هم تلاش زیاد میخواد هم توکل ..
هم امید ..اگه امید نباشه ..انگار رو تردمیل داری میدویی.تلاش میکنی ولی به جایی نمیرسی.خودت تجربه دوستان رو بخون اونایی که همش منفی فکر کردن ..اخرش متفی شدن ..
ولی اونایی که مثبت تر بودن و فکرای خوب میکردن و توکل نمیگم همشون ولی اکثران مثبت شدن ..
منم خودم خیلی تلاش میکردم خیلی ..ولی منفی میشد چون همشم میگفتم چرا من ..چرا ..چرا ...همش گریه .ناله.شکایت از زمین و زمان...
اینبار فقط دلیل مثبت شدنم حس خوب و شکرخدا گفتن هر لحظه ام بود ..چون دیدم دفعات قبل اینهمه گریه کردم و ناامید بودم چیزی درست نشد ..فقط چشمام ضعیف شد و صورتم از حرص زیاد لاغر..
موفق باشی.عزیزم.انشاالله با انرژی زیاد بری جلو و به زودی زود بیای اینجا خبر مامان شدنت رو بدی .🐣🐤🐥