🥺 فاطمه جون دل من دیگه طاقت این دلداری ها و امید های واهی رو نداره...
چند ماه پیش بعد انتقال منفیم یه جوری رفتم حرم امام رضا که خودمم باورم نمیشد
زار زار گریه میکردم...
با عموم از تهران حرکت میکنیم ب سمت شهرستانمون ، ما ۳ ساعت با مشهد فاصله داریم
یعنی اول مشهده بعد ماییم
ولی چون از اتوبان میریم به مسیر مشهد اصلا نمیخوریم
اقا این عموی ما طفلکی چشاش خیلی ضعیفه ، سه تا خروجی داشت به سمت شهرستان ما ، هر ۳ تارو رد میکنه نمیبینه...
من تو حالو هوای خودم بودم از مسیر خسته بودم کلا
یهو گفت فاطمه.. رسیدیم مشهد
یهو عموم زد زیر گریه زیر لب کلی با امام مهربونی صحبت کرد
منم زار زار گریه کردم و دعا کردم برای خودم برای شماها
اصلا یه زیارت ناب بود چون قصد حرم رفتن نداشتیم
تاابد برام خاطره شد
😭 با هر خاطره ای که تعریف میکنم یادم میاد یکی از عزیزام نیست
من حالم خوب نیست میشه برام دعا کنید
دلم تنگه برای کسی که دیگه نیست.. دلم میخواد یه بار دیگه زنگ بزنم صدای قربون صدقه هاشو بشنوم
عزیز جونم کاش صداتو ضبط میکردم برای چنین روزی😔🕊️
چه سال بدی بود برامون