2777
2789
عنوان

بارداری با میکرواینجکشن (icsi) سال 94

| مشاهده متن کامل بحث + 7046740 بازدید | 684544 پست
سلام قشنگم تو خوبی نه جانم هیچ اقدامی برای هیچی نکردم اقدام برای بهزیستی ک کلا کنسل شد همسرم راضی ...

انشاالله این راه برات نتیجه داشته باشه.آمین..

چقد شوهرم دربارع بچه حرف میزنه..همیش میگه اگه بچه دار شدیم اینجور بارش بیاریم.چکارهایی براش انجام بدیم..قلبم درد میاد ک اینجور حرف میزنه

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

منم اهوازم دکتر امیرزاده

من اول زیر نظر امیرزاده بودم..بعدش رفتم زیر نظر نیکبخت..

شوهرم ایقد میگفت دوباره برو زیر نظرش.

رفتم مطبش.

بعد امیرزاده بم گفت چون جنینا مال نیکبختن بدون اجازش کاری نمیکنم..

دیگه برگشته بودم زیر نظر همون نیکبخت

گلم چ کارایی زیرنظرش انجام دادی و نتیجه چیشد؟

والا من با دیباوند بودم جهاد، واسه تعیین جنسیت، تابستون پانچر شدم و 7تا جنین شد 3تاش پسر اما دیباوند از وسط دوره پانکچرم مسافرت بود بعدم گفتن داره میره از اینجا، بیماراش، رفتن با امیر زاده، درواقع امیرزاده پانکجرم کرد و حالا قراره چهارشنبه انتقال بدم چون دوماه قبل میخواستم فرش انتقال بدم اما پروژسترون گیرم نیومد وکنسل شد الانم اصلاگیرم نمیاد نمیدونم چی پیش بیاد

تبریک

1
5
10
15
20
25
30
35
40
دیشب باهمسرم صحبت کردم قرار شد پرونده هامون رو بگیریم ببریم یه دکتر آقا نزدیک خونمون که کار ای وی اف ...

ممنونم خواهر خدا خیرت بده انشالله هممون راحت بشیم 

یکی تومرکز من باهاش حرف زدم گفت میرفتم مطب دکتر شه بخش میگفت تو سیستم نگاه میکرد پروندمو نمیدونم جریانش چیه 

عزیزم شما راضی هستین؟  یکی از اشناهامم زیر نظر امیرزاده بود دومین انتقالش مثبت شد

والا من به تازگی باهاش هستم ولی هم خوش برخورده هم به حرف بیمار خوب گوش میده و بررسی میکنه و یه حس خوبی میده به ادم

منم انتقال دومم هست انتقال اولم سال400با دیباوند یه جنین بود که منفی شد، واسه م دعا کنید

تبریک

1
5
10
15
20
25
30
35
40

سلام دوستان عزیزم

خیلی وقته سر نزدم اینجا گفتم یه خبری از خودم بدهم  من همون جمعه که نوبت داشتم سزارین شدم ولی اورژانسی

شب که خوابیدم درد تو کمر و دل و زیر دلم داشتم هی اهمیت ندادم بعد کم کم احساس کردم دردها منظمه و هی داره شدیدتر میشه نزدیک ۴ صبح شد تایم گرفتم دیدم. فاصله دردها ۵ دقیقه شده و خونریزی هم کردم دیدم نخیر نینی چندساعت نمیخواهد صبر کنه تا شیک و مجلسی دنیا بیاد دیگه رفتم بیمارستان زنگ زدن دکترم اومد و ۶ صبح عمل شدم

نکته خوب این عجله نینی این بود که از اون انتظار پشت اتاق عمل و شلوغی خلاصمون کرد اورژانس و اتاق عمل خالی بود فقط من بودم.

انشالله همتون این لحظه خوب رو تجربه کنید

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز