انقد داروم زیاده که حالم داره بهم میخوره
بعد غذا متفورمین خوردم نزدیک بود خرابکاری کنم
ترجیح میدم فقط آمپول و سرم بخورم تا قرص شربت
شوهرمم نمیدونم چش شده برعکس قبلنه تیکه میندازه
بهم میگه تیر که نخوردی🥺
مادر شوهرمم رفته مشهد( خواهرزادش تو کماس) خواهرشوهرم اومده پیشمون
الان شوهرم میگه بریم چند روز خونه بابام غذا درست کن
آخه من با این حالم 🥺🥺
میدونم لوسم ولی بخدا حالم خوش نیست
دوباره مامانم زنگ زد گفت میوه بخرم برات
گفتم نمیخوام برام سوپ درست کن
گفت باشه