سلام زینب جان. بهتری عزیزم.
هر شب میام پیاماتو میخونم.خیلی ناراحت شدم برات ولی اصلا دلشو نداشتم حرفی بزنم.
ان شاءالله خدا به صاحب اسممون نگاه کنه وشادی هاشو برامون بفرسته.نگران نباش زمان بگذره کمی بهت میشی.
منم طبیعی باردارشده بودم ولی تو ماه دوم مجبور به کورتاژ شدم
جنینم هیچ مشکلی نداشت.اون موقع تجربه نداشتم وخونریزی زیادی داشتم.وای چه کنم که خدا مقدر کرده.
مطمئن باش هر کس تو زندگی یجوری دا ره امتحان میشه.
این روزها میگذره.سعی کن آرامشت بیشتر کنی ودل بسپاری به حکمتش .اصلا هرقدر فکرکنم نمینوی به دلیل وچرا ونشد فکرکنم
خواست خداست بهترینش به زودی برات اتفاق بیوفته.
دوستم پدرش رو از دست داد وبعد ازدواج کرد وآرزوی بود پدرش باشه.بعد یک سال باردار شد. یه دختر بود کای سیسمونی خرید کلی امید وآرزو هفته آخر جنین ازدست دادتو ۹ماهگی.
دوباره بعد چندسال با اینکه دیابت بارداری داشت وکلی چااااق شده بود باردارشد به لطف خدا
قربون خدا دو قلو دوتا دختر.الان توپول وبا نمک شدن
صبرمیکنیم تلاش میکنیم زنین میخوریم محک زمین میخوریم ولی بلند میشیم.
برات دعامیکنم خدا به زودی اندوه از دلت ببره وزمینه های شادیش با دادن فرزند صالح وسالم فراهم کنه.
از کورتاژ هم نترس من انجام دادم بیهوشی انگار بدن شستشو میشه.