به این همه تلاشت باید آفرین گفت
دست روی دست نمیزاری از همه فرصتات استفاده میکنی
بنظرم یکمی راحت بگیر هر چند ک شما هم مثه من نگران بالا رفتن سن و دیرشدنش هستی ولی ول کن ب خودت بگو ب درک
بخدا بهم ثابت شده وقتایی ک سخت میگیرم و فکر و خیالم بیشتره، بیشتر گره تو کارم میفته.. و هیچی پیش نمیره..
من ک سر این موضوع هزارتا فکر و خیال دارم ذهنم آروم و متمرکز نیست. در این حد که روز اول یادم رفت امپول انتقالمو صبح بزنم روز چهارمم یادم رفت بعد از تزریق داخل یخچال بزارمش.
باید بی خیال باشیم تا بهتر پیش بره
ای جانم عزیزم خیلی بهتون تبریک میگم الهی هرچه زودتر ببریشون خونشون و با دل خوش و آرامش کامل بزرگشون کنی فسقلی هارو🥰☺ عاقبت بخیریشونو ببینی عزیزم التماس دعا شما تازه زایمان کردی پاک پاکی منم فردا با دکتر شما دکتر علیرضایی انتقال دارم الهی دستشون برای منم خیر باشه خدا یه نی نی سالم بهم بده 😇
😭😭😭
حالا نمیتونم ، چون این ماه باید بیام هیسترو کنم و ماه بعدشم انتقال بدم
سرم پیدا کردی؟ اینترالیپید هم خوبه ها
تو‌امریکا اینترالیپید میدن
بخدا دلم انقدر پیش سماهاس، هر روز به سوهرم میگم با این قبمتهای ایران دوستهام چجوری سرم بگیرن ... 😔
کامل درکت میکنم اما بازم میگم رهاش کن بیخیال
حداقل برای دوماه
بدون استرس باش
ببین فقططططط باید خدا بخواد پس اینهمه استرس بی فایدست
هرکجا به ته خطط رسیدی بسپار به خدا ورهاش کن
بدون بچه نمیمونی شک نکن
منم خدا همه چیز رو بهم سخت میده. گاهی اینقدر میشینم خودم رو مرور میکنم که مگه چکار کردم که خدا اینقدر به من سخت میگیره. از کنکور قبول شدن همه دانشگاه خوب و رشته خوب قبول شدن من به سختی یک دانشگاه آزاد دوریالفوز آباد قبول شدم پوستم کنده شد. از کار گیدا کردن هزار جا رفتم هی حقم رو میخوردن و پولم رو نمیدادن. از ازدواج که هزار نفر اومدن خواستگاری هرکی روی قیافم یک عیبی گذاشت اعتماد به نفس صفر شدم. دخترای زشت فامیل زود ازدواج کردن و افتادن تو ناز و نعمت. قبلشم هر دوست پسر بازی خواستن کرده بودن. حالا اینم از بارداری که تمام بدنم از آمپولم کبود شده. کلا هرچی خودم رو مرور میکنم جز تلاش و درس و کار هیچ کاری نکردم اما خدا از همه بیشتر بهم سخت گرفت😭😭😭😭😭😭
بخدا شرایط تو از ماها بهتره
لااقل دور از اقوامی
این خیلی باید آرومت کنه
اینجا ایرانه پر از طعنه حرف و....
هربار مامان میشی سقط میشه لابد سرم بزنی برات میمونه
دیگه اصصصصصلا به ته ماجرا فکر نکن
فقط بگو یا الله یا رحمن یاکریم
مامان سوفی جون من پیامتو خوندم واقعا قلبم درد گرفت از این همه سختی برات نذر کردم این دفعه که بیای ایران خدا در رحمتشو ب روت باز کنه ببین دست از تلاش برندار
یادمه ده سال پیش زن عموی من با خواهرم رفتن دکتر برای اینکه زن عموم باردار نمیشد و هر دفعه با خواهر من دکتر میرفت و خواهر من از همه جزییات پزشکیش باخبر بود دفعه ی اخری که رفتن دکتر خیلی راحت بهش گفته بود خانم ب نظر من انقد پول و جونتون رو واسه این راه نزارید رحم شما پیر شده خدا میدونه که چقد گریه کرده بودیم براش ولی قربون بزرگی خدا برم 6ماه بعد از این حرف دکتر زن عموم طبیعی حامله شد الانم هر سال برای تولد پسرش کلی جشن میگیرن
سن زن عموی منم 43بود
من مطمئنم خدا جواب صبرتو میده 😘🙏🙏
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز