فداتبشم من
منم دیروز حال خوبی نداشتم از بس گریه کردم برای اینکه علائم ندارم
ولی امروز آرومم
عزیزم در نومیدی بسی امید است
اصلا ناامید نشو
منم یک سال و نیم بین انتقال آخرم تا این بار فاصله افتاد
بعضی شبا قایمکی از همسرم گریه میکردم
خودمو آماده میکردم واسه اینکه قبول کنم شاید هیچوقت بچه دار نشیم
عین دیوانه ها بعضی وقتا فک میکردم ای کاش جایی بود فقط اونایی که بچه ندارن زندگی میکردن مام میرفتیم اونجا 😂😂😂
همسرم تا الان چندین بار عمل شده
خودمم همینطور
با وجود پی سی او بودن اینسری فقط سه تا تخمک داشتم در صورتی که من زیر 18 تا تخمک نداشتم سری های پیش
همسرمم آزوعه
وقتی دیدم همه تخت های بغل من حداقل 15 تا تخمک دارن اشکم در اومد
ولی همونجا گفتم خدایا اگه تو بخوای یکی از این سه تا هم کافیه
هنوز سونو نرفتم دلم آشوبه
و ارزومه بتونم قلبشو ببینم
ببخشید طولانی شد فقط میخوام بگم میدونم سخته ولی ناامید نشو