بارداری با میکرواینجکشن (icsi) سال 94

زينب خانم شما خيلى حس خوبى به ادم ميدى من چرا همش نگرانم و گريه ميكنم هر چى مزديك انتقالم ميشم دلم بيشتر ميگيره اخه همه ميگن بار اول نميشه تا نيام يكم اميدوار بشم يهو يكى پيدا ميشه و اين حرفو ميزنه و نا اميدم ميكنه از صبح فقط دارم گريه ميكنم من ميگم اول و اخر فقط خداست اون بخواد ميشه ولى چه كنم كه خيلى بى قرارم😢

😲😲😲😲

محیا نتونستم ریپلای کنم پستت رو . امیدوارم بخونی

منی که الان دارم اینجا پیام میدم تا چند روز پیش فکر میکردم رسیدم به ته دنیا . سه روزه همش دارم میگم خدایا کاشکی اینبار هم نمیشد . بار سومم بود که انتقال دادم . از دی ماه میرفتم برای انتقال هربار یه چیزی پیش میومد و کنسل میشد تا ماه بعد . اردیبهشت همه کارها انجام شد روز انتقال کنسل شد چون جنین از فریز که دراومد رشد نداشت . کلی گریه کردم شاکی شدم از خدا زار زدم در نهایت دو روز بعدش رفتم سرکار.تو اوج ناامیدی از مرکز بهم زنگ زدن و گفتن یکیش بلاست شده زمانی که رفتیم اوتش کنیم متوجه شدیم . فریز میکنیم برو دوباره تو سیکل و انتقال . اگر بگم کل انرژی های دنیا بهم وصل شده بود بیراه نگفتم . مطمئن بودم که خدا خواسته برام . روز انتقالم تمام بخش جنین شناسی میگفتن تو معجزه این مرکزی . وقتی انتقال دادم و شب بعدش لک دیدم مطمئن شدم که باردارم چون جنینم هم بلاست بود و هم هچینگ .روزها مثل خودت که الان ناامیدی ناامید میشدم کلافه میشدم این حس انتظار کاملا طبیعیه و آدم رو بهم میریزه . روزی که بی بی چکم برای اولین بار مثبت شد باورم نمیشد . لحظه به لحظه نگاش میکردم . تا سونو همه چی خوب بود البته یه جاهایی شک میکردم ولی میگفتم همه چی اوکیه . رفتم سونو دنیا رو سرم خراب شد . خودمو به در و دیوار زدم ولی نشد جنین رشد نکرد و درنهایت امروز که تو نه هفته و ۳ روزم سقطم رو انجام دادم . جلوی چشمم رفت و من شدم و اول راهی که دیگه نمیدونم میتونم ادامه اش بدم یا نه . از خدا شاکی ام اما فقط دارم خودمو اروم میکنم که بتونم یکم به اینده امیدوار شم . تو بارداری و اینو مطمئنم بهم ریختنت بخاطر اون هورمون هاست ولی اگر یک درصد هم نشد به من و امثال من نگاه کن . باور کن نشدنش بهتر از شدنش بود .یک ماهه من درگیرم . یک ماهه آرامش ندادم . الان هم تو اوج افسردگیم . حس میکنم اون روز انقدر زار زدم به خدا که تا اینجا کشوند و درد بدتر رو بهم داد تا اون روز شاکی باشم میخوام بگم بهت که هرچی هست رو بپذیر . زندگی برات راحت تر میشه و شاید بعضی زمان ها نشدنش بهتر از شدنش باشه . اما اینو بدون که بارداری که انقدر قاطی کردی منم همش تو اون دو هفته غروبها بهم میریختم و گریه میکردم . حس زیبایی بود ولی برای من دووم نداشت ☹😔

عزیزم خدا نی نی قشنگت رو حفظ کنه و بزاره تو بغلت .مرسی که آرومم کردی...زینبی جون شما درمورد دکتر کتابی اطلاعاتی دارین ؟میخوام برم پیش ایشون

عزیزم من، لیانا و خیلی از بچه های دیگه دفعه اول شد

چرا نا امید میشی

البته بگم داروهای ما خیلی روی اعصاب و نازک دل شدنمون اثر داره، این حس گریه طبیعیه 

حتی من فکر می کردم هر کس بار اول با میکرو مامان میشه حتما مشکلشون حاد نبوده، در صورتی که با آزواسپرمی هم دیدم دفعه اول مامان یک قلو شده دفعه دوم سه قلو😍😍😍

خلاصه اصلا به عدد و رقم و اوضاع خوب و بد اسپرم و تخمک نیست

هر کاری که حس می کنی آرامش بهت میده انجام بده از فکرای منفی و خصوصا آدم های منفی هم دور باش

دوستان نظرتون در مورد این آزمایش چیه؟

خون توی ادرارم هست.تکرارشم کردم.یعنی این جواب ، خود اون تکرار شدهه هس.

دکتر کلیه باید برم؟ کی رو پیشنهاد میدین توی تهران؟

بیمارای طرازی میدونین ، اون کی رو برای چکاپ پیشنهاد میده بریم پیشش؟

کار درست رو انجام دادی. غربال دو فقط استرس میده

قربونت برم 

😭😭😭😭😢😢😢😢عزیزم چه دل بزرگی داری امروز با این حالت داری به یه نفر دیگه آرامش میدی

ان شاالله خدا برات معجزه کنه 

خیلی ناراحتم برات و جز دعا کاری از دستم ساخته نیست😔😔😔😔

خواهش میکنم عزیزم، من نمیشناسم ایشون رو ولی دوستانی که رفتن تعریف میدادن

حالا باز کسی اگر رفته از اینجا میاد راهنماییت میکنه

زینب جون  بقیه دوستای مهربون 

میگن پاچه و آب کله پاچه غلیظ باعث مبشه اون جنین بچسبه به رحمم 

عاقا بخورم یا نه 

گلم منم خون تو ادرارم بود، فکر کنم مال آسپرين بود

یه متخصص کلیه بری خوبه

راستی الان نگرانیت کمتر شد؟ کوچولوها با تهوع از شرمندگیت در اومدن؟ 

نمی دونم گلم، از پاچه بدم میاد😖😖😖

یه خانم اومد آمپولمو زد گفت اگه میخوای بگیره بخور 

مرددم بخورم یا نه 

منم دارم هی خوب میشه و دوباره میگیره.من زدم نت طبیعیه عزیزم💜💜نعناع بو کن