دوستای خوب و مهربونم، من رفتم مسکن خوردم و استراحت کردم، الان خداروشکر خیلی بهترم،
آنا جونم یادمِ، تازه بارداریِ راحتی هم نداشتی ولی هزار بار شکر الان پرنسسِ خوشگل و نازت تو بغلتِ ، ایشالله خدا همیشه حافظ خودت و خانواده سه نفریتون باشه که همیشه برای همه ماها وقت میذاری.
مامان سبحان جونم، کاملا درست میگی، متاسفانه شرایطِ سفر رفتن الان جور نیست، ولی دلم برای ایران تنگ شده، دوست دارم برم یه سر بزم سر مزارِ مامانم، ولی متاسفانه الان نمیشه، از طرفی هم باید حساب کتاب کنم برای دور بعد، خداروشکر دستمون به دهنمون میرسه ولی خب همه ماها میدونیم هزینه هایِ درمان خیلی بالاست، خدا ایشالله خودش کمک کنه، عزیزم تو خیلی ایمانت از من قوی ترِ برای منم دعا کن .
دریا جونم، عاشقِ این پستایی هستم که میذاری، واقعا عالی بود از روش اسکرین شات گرفتم .
nana جونم، حرفات درستِ، چون اونروز توی بیمارستان وقتی چشممو باز کردم از درد شکم و چهلو داشتم هلاک میشدم، تازه تو اتاق عمل بهمون مسکن زده بود، و درد من اصلا قسمت زیر دل یا تخمدان نبود ، دقیقا روده ، که میزد به پشتم، خلاصه همونجا دکتر قبل از مرخص کردن سونو کامل کرد مشکلی نبود فقط روده ملتهب شده بود، که من کلا روده ام ناراحت هست، البته روده تحریک پذیر بنابراین حسابی با دارو تحریک شده بود، فکر کنم تخمکا رو هم همشو درنیاوردن، کلا خود دکتر گفت، این دردا رو اعصابم تاثیر بدی گذاشته، خیلی ممنونم از حرفات عزیزم، الهی آمین دعای قشنگت به زودی مستجاب میشه.
افسون جون، فدات شم، باور کن از دکتر حالم بهم میخوره، بعدم میری میگه خانوم طبیعیه ، اثر داروهاست، خب البته راستم میگه. ایشالله که خدا خودش همه ماهارو به آرزومون میرسونه.