منم اصلا دوس ندارم بیان
الانم که باردارم میگم توعیددعوتشون میکنم که بعدش تابستون دوباره پانشن بیان خسته م میکنن وقتی میان مادرش هی خودشو میچسبونه به پسرش خواهربرادرش هم هرغذایی نمیخورن
حالا چی خونه خودشون نصف این غذاهایی که من درس میکنم نمیخورن بعدا وقتی میان اینجا انگار از دماغ فیل افتادن
مامانشم انتظار داره وقتی بازار میریم هرچی که میخره پسرش حساب کنه یه تعارف کوچولو که میزنی میگه باشه تو حساب کن