سلام
دوستان توروخدا راهکار درست بدید بهم اونقدر این اتفاق شک وارد کرده بهم قفل قفلم
بچه قضیه اینکه من و شوهرم دعوامون شد من قهر کردم رفتم خونه پدرم رفتنم جودی نبود که نشون بده واسه قهره
شوهرم خودش برد هر سری هم چند روز میمونم
شوهرمم یک کلمه به خانوادش نگفته بود
تو یه ساختمونیم در رو هم بخاطر این قفل نکردم که خب بلاخره هر بار کلید نمیبره بیاره همیشه اینطوره
دیگه یک هفته موندم یه سراغی ازم نگرفته اما پشیمون بوده مشخصه
آخر سر مادرم بخاطر بچه بخاطر اینکه وقت دکترم گذشته بود یه زنگش زد گفتم میام اومد دنبالم
منم برگشتم
تو راه بهم اول خواست بتوپه که خونتو مادر و خواهرم رفتن تمیز کردن
خیلی بدم اومد خیلی گفتم اصلا کار درستی نکردن اونجا حریم شخصی منه
گفت پس چجور مادر تو میاد خونه رو تمیز میکنه
گفتم مامانم در حضور من اومد کمکم بعد دست به حموم و اتاق نزد مامان تو وقتی من بودم یه کمکم نیومد حالا از خونه رفتم رفته
خونه هم ناجور ناجور نبود ولی برق نمیزد وقتی ترک کردم آشغال نبود کثیف نبود مرتب بود در کل
الان اومدم دیدم به هرجا سرک کشیدن
انگار شوهرم سرکار بوده زنگ زده خواهرش بره از کارتش که تو خونس عکس بگیره بفرسته
اونم بی اجازه رفتن دیگه بیرون نیومدن نمیدونم چیرو میخواستن ثابت کنن
به حموم سرک کشیدن لباسای چرک رو انداختن لباسشویی سوتین و ... هم داشتم
ببخشیدا ولی شوهرم ژیلت مصرف شده رو ننداخته سطل آشغال اونو هم دیدن مرتب کردن
به یخچال سرک کشیدن چون دستی بهش کشیدن به تک تک کابینتا
به تک تک کشوهای سالن
خب آدم حسابی تهش یه جارو میکشیدی نه که اینطور
جالب اینکه رفتن اتاق هر جور خواستن وسایلامو چیدن
به جاهای خصوصی هم مثل کمد و میز آرایش و کتابخونه زیاد دست نزدن مشخص نشه اما یسری چیزا جابه جا شده فهمیدم
بچه ها حتی بی بی چک که واسه بچه بود لای کتابام بود قائم کرده بودم برداشتن گذاشتن داخل لیوانم
خدایا این چه وقاحتیه دیگه داخل کشو ک ا ندوم و ژل روان کننده و ... بوده نمیدونم دیگه دیدن یا نه
بخدا هنگ هنگم
نمیدونم باید چیکار کنم
وقتی خودم هستم اصلا نمیان کمک اصلا حتی عید خونه تکونی داشتم نیومدن با اینکه باردار بودم مامانم اومد کمکم
الان اینطور خب واقعا یسری چیزا رو آدم دوست نداره بقیه ببین مثل وسایل شخصی لباس زیر حموم یا دفتر خاطرات و....
راستی دفتر خاطرات و .... هم دارم نمیدونم اونارو هم گشتن یا نه
یبار هم قبلا همچین کاری کرده بودن ولی اونموقع یسری مشکل پیش اومده بود در کنار شوهرم کمکش کرده بودن زیاد هم اینطور سرک نکشیده بودن
بخدا اگه فقط یه گلارو آب داده بودن و یدونه آشغال هارو که شوهرم یادش میره بزاره بیرون میزاشتن
خیلی ازشون تشکر میکردم و برام ارزش داشت
اما الان یه حس خیلی خیلی خیلی بدی گرفتم از این کارشون
مطمئنا بدون قصد و نیت نبوده کارشون اما نمیدونم چی