خانما ببینید حق دارم یا نه
ما چند ماهه عقدیم توی دعواهای اخیرمون دائم می گفت به درد هم نمی خوریم منم خیلی بهم برخورده اون از روی عصبانیت می گفت ولی من از اون موقع دیگه نمی تونم مثل ادم قبل بشم انگار از بس بهم گفته توی ذهنم جا گرفته که ما به درد هم نمی خوریم و جدا میشیم
حالا دیشب می گفت باید خونه بگیریم و اینم بگم برای خونه باید طلاهام رو بفروشم
بهش میگم خونه گرفتیم عروسی رو چطور بگیریم
میگه عروسی نمی گیریم
منم گفتم عروسی نگیریم باید سه دونگ خونه رو به نامم بزنی
حالا قهر کرده که تو منو بی اعتماد کردی من شکستم
تو مال و مال تو کردی
بعد می دونید چی جالبه اینکه بحثمون شد سر هدیه خریدن برای تولد خواهر و برادر می گفت من برای کسی هدیه نمی خرم خواستی و پول داشتی بخر که خب می دونه من شاغل نیستم فعلا
من چطور باید اعتماد داشته باشم از جشن عروسی بگذرم و طلاهای دستمو بفروشم
از کجا معلوم دو روز دیگه دوباره برنگرده بگه به درد هم نمی خوریم
حالا من پیش قدم بشم برای اشتی؟
این چند بار که قهر کردیم اون پیش قدم شده و اینکه اشتی کردیم چی بهش بگم