بخدا خوب نبود حس خفگی داشتی حالم گاهی بد میشد تو صورت همم نگاه نمیکردن و برا من که یه دختر اجتماعیو شیطون بودم عذاب بود من قبلش کلی هم اتاقی فضول داشتم و هی میگفتم وای خسته شدم ازشون بس فضولن ولی تو اون اتاق ک رفتم دلم میخواست یکیش بهم بگه کجا میری بگه سلام بگه خدافظ بگه خسته نباشید بگه عه بیدار شدی بگه بفرما تو هم میخوری بگن اصلا بریم چایی بذاریم دور هم بشینیم فیلم ببینیم
اینکارو انجام داده من خسته بودم بعد ساعت یک شب میخواستم بخوابم اینا ارائه دسته جمعی داشتن لامپ رو روشن کردن و حرف میزدن کلافه شدم گفتم حداقل بزار گزارشام رو انجام بدم بعد گفت خب برا من و فلانی هم بنویس تو که بیکاری هنگ کردم چرا بعد اینقد گفت خسته بودم رو زدم به یکی تا برا اون نوشت ولی تا جند روز بعدش عی میگفت فلانی نامرده در صورتی که من رفتم رو زدم گزارش رو براش آماده آوردم ولی بازم بانو راضی نبود
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
8 ثانیه پیش
8 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز