من قطع رابطه ام با خانواده اش ولی پدرو مادرش بخاطر اینکه بزرگتر بودن احترامشون داشتم اما تو فامیلشون وقتی خاله شوهرم بهم توهین کرد با اینکه با مادرش خوب بودم یک کلمه ازم دفاع نکرد برعکس به شدت طرف خواهرش دراوند حتی شوهرم پشت من نبود
من همه رو فراموش کردم با خواهر شوهرام خوب نبودم اما مادرش میومد میرفت احترام میکردم انقد وقت و بیوقت اومد که ی بار مهمون داشتم نمیخواستم اونا بفهمن یهو سر رسید منم تحویل ش نگرفتم سریع پاشد رفغزنگ زد شوهرم تو شهر دیگه ست محل کارش اونو پر کرد که فقط جلو چشم تو با ما خوبه دل من پیرزن شکست
منم ب شوهرم گفتم کی بککبار احترام منو داشتم که حالا انتظار احترام دارن چرا ی کلمه پشت من در نیومد و بزرگی کنه حالا چرا انقد توقع دارن و قهر کردم
الان نه خرجی میده و ده روزه زنگ هم نمیرنه
این اواخر رابطه جنسی مون هم سرد شده بعد دعوا ها من میرفتم سمتش الان همه پیامهایی که گلایه کردم بی جواب گذاشته
براش عکس فرستادم که طلا فروختم خرجی رد کردم بازم اهمیت نداد فقط گاهی زنگ میزنم به بچه هام
من نمیتونم بچه هام ازشون جدابشم شما بودید چی میکردید