2777
2789

خودش رابطش با شوهرش خراب بود علاقه ای بهم نداشتن همیشه قهر بودن و همدیگه رو کتک میزدن منم دیگه ۲۲سالم شده بود ارزوم بود از شرشون فرار کنم یه خواستگار داشتم مامانم ازش خوشش اومد بهم زور میگفت باید با این ازدواج کنی چون من عاشق اینم انقدررررر دعا طلسم میگرفت و بزور میگفت برو باهاش حرف بزن تا از دست نره حتی کادو هم براش میخرید میگفت بهش بده حالا من پسره زیاد برام مهم نبود بچه بود عقلم نمی کشید حرف اینو گوش ندم کاری کرد من وابسته پسره شدم و پسره هم مادرش مخالف ازدواج ما بود چون من خانوادم خراب بودن، بارها به مادرم میگفتم ولش کن بزار من شوهر کنم با خواستگارای دیگم و نمیزاشت چون اون موقعیتش کمی خوب بود میخواست پیش دشمناش باهاش پز بده منو قربانی کرد

تا اینکه پسره بی خبر ازدواج کرد منم خیلی وابستش شده بودم فیلماش توی اینستا دیدم شوکه شدم واقعا بدترین و فاجعه ترین ضربه زندگیم خوردم و تا مدتها افسردگی مطلق گرفته بودم بخدا بزور اب میخوردم از زندگی افتاده بودم انقدر مشاوره میرفتم داشتم جنون می گرفتم همون روزها مادرم پشتم خالی کرد بجای دل داری و اروم کردن من، بهم میخندید حرفاش خیلی نیش داشت میگفت ببین من ۲۵ساله شوهری نگه داشتم تو یکسالم نتونستی مردی نگه داری چون بدرد نمیخوری و از کنارم رد میشد بخدا با پوزخند میگفت داری برای شوهری روانی میشی دیدی ولت کرد بدرد نخوری انقدر مسخره م میکرد من صبح تا شب فقط کارم گریه بود حتی از سر جام نمی تونستم بلند بشم حرفای اونم بدتر نابودم میکرد 


من شبا تا ساعت ۳گریه میکردم دلم میخواست بیاد بغلم کنه ارومم کنه اما حتی یکبارم محلم نداد بجاش ارایش میکرد میرفت توی اتاق درشو میبست با شوهرش رابطه داشت میومد میگفت من صبح تا شب بغل شوهرمم اینطوری نگهش داشتم فکر کن دخترت غرق افسردگی و اشک باشه تو با پز افاده بری بغل شوهرت میگفت باید بهش برسم تا فردا مثل تو ولم نکنه 

حرفاش مثل تیر توی قلبم بود انگار نه انگار اون پسره رو بزور قالب من کرد میگفت باهاش بمون یه شب که داشت میرفت بغل شوهرش باهم درگیر شدیم جون دوباره مسخره م کرد میگفت معتادی چیزی گیر بیار شوهری پیدا کنی از افسردگی بی شوهری دربیایی و دعوا بالا گرفت و درگیر شدیم نتونست بره پیش شوهرش چون دعوا بود بهش گفتم من دارم از افسردگی می میرم تو داری به شهوتت میرسی باعث این حال من تو بودی تازه کیفم میکرد 

منو مجرد نگه داشت و اون اتفاق ضربه بزرگی بمن بود سالها افسردگی گرفتم و روانم خراب شد و هر خواستگاری اومد رد میکردم مامانم بدبختم کرد اخرم گردن نگرفت بعد اون ماجرا خودشون طلاق گرفتن چون میگفت از قبل بابات ۵ساله با من رابطه نداره بخاطر دعوای اون شب که نرفت شهوتش خالی کنه میگه تو باعث طلاق ما بودی در حالیکه خودشون از قبل باهم خوب نبودن میگفت تو ج... شدی نزاشتی به شوهرم برسم گفتم توام منو زمین زدی نزاشتی شوهر کنم تو رابطت با شوهرت از قبل خراب بود جالب اینه من همون زمانم صبح تا ۷شب سرکار بودم اون فقط عمدا دوست داشت تایمی که من خونه ام و شبا بره بغل شوهرش که به من پز بده الان مقصر کیه؟

بهش گفتم من اصلا صبح تا شب خونه نبودم اون موقع میرفتی شهوتت خالی میکردی میگفت نه من شبا دوست داشتم بابات گفته شوهرش بدیم به هرکسی فقط این مزاحم گم بشه بره نمی خوایمش 

گفتم منم مثل بقیه دخترای مردم خونه بودم بنظرت شبا برم کجا بخوابم میگفت میرفتی شوهر میکردی معتادی فقط گورت گم میکردی

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و *کاملاً رایگان* با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید .

خودش با گیر دادن به اون پسره و جادو گری هاش منو وابسته کرد نزاشت شوهر کنم بدبختم کرد بخدا جنون گرفتم توانایی راه رفتنم نداشتم اونم بدتر طعنه میزد انقدر جادو میگرفت شبا توی خواب همش اجنه بهم حمله میکردن بارها خفم کردن بیچاره شده بودم

چرا همش میگی شوهرش ،آدم فکر میکنه ناپدری داری خوب بگو بابام 

سعی کن کمتر باهاش بحث کنی نشنیده بگیر حرفاشو تا کمتر آسیب ببینی 

اینایی که میگن کاربری دست چند نفره یعنی سیم کارت دیگه ای نیست که جداگانه وارد سایت شید؟؟؟؟؟ بابا انقد مارو به چالش نکشید 😂

ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792