دیشب یه بحث کوچیک داشتیم موقع خواب
بهش گفتم یک ساله ازدواج کردیم یه مسافرت نرفتیم
گفت چون ماشین نداشتم شرایط نداشتم
گفتم شرایط و پولشو داشتی ولی مگه حتما باید با ماشین رفت ، هواپیما و اتوبوس قطار
گفت من بدون ماشینم سختمه جایی برم ، ماشین بخریم میریم
گفت اصن قبول ندارم حرفتو ، با هواپیما یا اتوبوس میریم
که یکم لحنش تند شد گف دارم میگم سختمه بدون ماشین ، ماشین نداشته باشم هیچ جا نمیرم و فلان
منم صدامو بردم بالا بغضم گرفت گفتم ماشینم داشته باشی پولم داشته باشی نمیبری مسافرت
که شوهرم خسته بود دیروز اونم گفت باشه نمیبرم بگیر بخواب
منم برق خاموش کردم که آقا بعد دو دقیقه بیهوش شد اصن صدا خر پفش بلند شد
منم خوابیدم امروز اصن فکرم درگیره
هر چقدر به خودم میگم یه مسافرت چیزی نیست آدم هیچوقت نره چه دیر چه زود میره انقد درگیری فکری و افسردگی ندارع که
باز فکرم درگیر میشه هیچکار نمیتونم بکنم