بعد حالا ظهری ساعت 12 در زدن چون همسرم دانشگاه بود درو باز نکردم
الان دیدم یکی پشت دره از چشمی دیدم
پیرمرده بود با یه کاسه اش اومده بود و هنوزم همسرم دانشگاهه
گفتم اجازه بدین الان میام
لباس پوشیدم رفتم اش رو داد و تشکر کردم بازم گفت ببخشید اگر موجب ازارتون شدیم
سرشم پایین بود
یه جوری بود حالا نمیدونم خجالتی بود یا اختلالی چیزی داشت
اش رو نخوریم نه؟ همسرم گفت ما نمیشناسیم اش رو نخور