برای بچه‌های شما شوهراتون کی اومدن

اصلا زنگ نزنین موقع ترخیص همسرت میاد خودش میری  لوازمتو جمع میکنی میری خونه مادرت اگه اونجام نیومد دیدنتون که هیچ اگرم امد بهش بگو چقد ناراحتی شاید جبران کرد 

برو تا اشتباهش رو بفهمه

تا معذرت هم نخواسته برنگرد 

شما راحت برگردی خونه فکر میکنه کارش اونقدرا هم بد نبوده و فقط شما از شدت درد به قول خودش داغ کردی

شما کهبالاخره میخواستید مادری یا خواهری بیاد خونتون کمکت حالا شما برو خونشون

به پدرت حتما پدرت بگو با شوهرت صحبت کنه و بهش شدت بد بودن کارش رو بگه

مادرت هم با مادر شوهرت صحبت کنه که پسرش رو ارشاد کنه

هرموقع متوجه اشتباهش شد برگرد

بچه هم نشونش نده خیلی نگران بود همون موقع میومد

خوبه مامانش زایمان نکرده یه اپاندیسع دیگه

شما راحت برا خودت استراحت کن بقیشم بسپر به مادر و پدرت 

اصلا فکر و خیال نکن به بچه گلت برس بهش شیر بده بهش عشق بورز

عصبانیت شما از طریق شیرتون به بچه منتقل میشه اونم نا اروم میشه

ببین تا قیامت حق داری

ولی نذار خاطرات این روزها بدتر از این بشه

بذار بیاد به موقع اش گلگی کن مخصوصا به مادرشوهر بی خیر و بی عاطفه ات

ولی الان جنجال درست نکن

مگر قبلش باهم دعوا داشتید؟ قهر بودید؟

درد زایمانت که شروع شد چه کسی شما رو رساند بیمارستان ؟

هر جور فکر میکنم باز هم باید میومد بیمارستان 

قبل این رابطت با شوهرت چطوره؟یعنی هنوز نیومده پیش شما؟؟

مادرشوهرش خودش مرکز اختلافه ، ی زن موسفید سن بالا اگع تا الان وظیفه خودشو نمیدونه پس با صبت کردن هم ادم نمیشع

خب پس با شوهرش صحبت کنن

اره دقیقا باید این پفیوز و از خواب بیدار کنن😕

وای یاد دوستم افتادم 

شوهرش خیلی ساده و بی سیاسته

وقت زایمان اول خانمش رفته کوهنوردی 

بعدش هم خیلی خوب کمک کارش بود و بچه داری میکرد. اما عقلش نرسید بمونه تو بیمارستان. خیلی هم شخصیت آروم و متینی داره. الان ده سال گذشته بچه دومشون هم بزرک شده

من نگفتم تو بیمارستان نباشه

میگه موقع زایمان تو اتاق زایمان نبوده و بخاطر این با ناراحتی زایمان کرده

میدونم ناراحتی ولی یکم خود نگهدار باش

با شلوغ کردن هم فقط خودت و بچه ات اسیب میبینید

مرخص شدی؟