کوچک ترید ! از آن که مرا زیر و رو کنید ! حتی اگر هرآنچه که دارید، رو کنید! کوچک ترید از آن که بدانید، من کی ام، از "کوه ها" نام مرا پرس و جو کنید! . ای بادهای سرد و مخالف،" منم درخت "! باید که ریشه های مرا جستجو کنید ! ای بادهای سرد و مخالف؛ من ایستاده ام!! این سینه ام ! که خنجرتان را فرو کنید.! بر من مباد ، تیغ شما زخمی ام کند؛ شاید به خواب ، مرگ مرا آرزو کنید.......
آخ از دل بچه هایی که مادر روانی دارن. از بچه های غزه ستمدیده ترن
آدم وقتی جوان است به پیری جور دیگری فکر میکند. فکر میکند پیری یک حالت عجیب و غریبی است که به اندازهی صدها کیلومتر و صدها سال از آدم دور است. اما وقتی به آن میرسد میبیند هنوز همان دخترک پانزده ساله است که موهایش سفید شده، دور چشمهایش چین افتاده، پاهایش ضعف میرود و دیگر نمیتواند پلهها را سه تا یکی کند. و از همه بدتر بار خاطرههاست که روی دوش آدم سنگینی میکند.». از کتاب چهل سالگی ناهید طباطبائی
یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و *کاملاً رایگان* با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.
اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید .
والد نوجوون با والد بچه نوپا فرق داره این دوتا بچه تودودنیای متفاوتن
مادرپدرایی که این مدلی بچه میارن باید منعطف و مطالعه گر و دانا باشن والی دوتا دیوونه بزرگ میکنن خودشونم مدام درحال نق زدن هستن توهمچین خونه ای ارامش درکار نیست
زمان قدیم فرق میکرد الان تکنولوژی و ارتباطات باعث مقایسه بیشتر میشه و توقع ها هم فرق داره
کاش میشد از مردگان پرسید : آیا بالاخره رنج پایان یافت؟
مادری که جیغ و داد میکنه در حدی که همسایه ها بفهمن و دختر کوچولوش از وحشت گریه میکنه و این هرروز تکرار بشه یعنی به تکانه های روانیش مسلط نیست.
آدم وقتی جوان است به پیری جور دیگری فکر میکند. فکر میکند پیری یک حالت عجیب و غریبی است که به اندازهی صدها کیلومتر و صدها سال از آدم دور است. اما وقتی به آن میرسد میبیند هنوز همان دخترک پانزده ساله است که موهایش سفید شده، دور چشمهایش چین افتاده، پاهایش ضعف میرود و دیگر نمیتواند پلهها را سه تا یکی کند. و از همه بدتر بار خاطرههاست که روی دوش آدم سنگینی میکند.». از کتاب چهل سالگی ناهید طباطبائی