2777
2789
عنوان

شوهرم اصلا به من توجه نمیکنه همش

| مشاهده متن کامل بحث + 1932 بازدید | 97 پست

دنیا به کام سلیطه هاس ما بی زبون ها از عالم و آدم باید بکشیم 

مادر سگ عوضی بلایی نبود سر من نیاورده باشه هم خودش هم خاندان لجنش عالم و آدم برای زندگی ما تصمیم میگرفتن الان با یکی دیگه رفته دوست دخترشه امروز دیدم بردتش مالزی 

عزیزم‌، قربونت برم ، چقدر سختی کشیدی🥺💔منم همینجوریم یه اتاق تو خونه مادر شوهرم اینا و بی هیچ استقل ...

خداراشکر عزیزم 

ببین گلم من همیشه میگم مهربون و بامحبت بودن به معنای احمق بودن نیست و تو همه ی پست هام بهت گفتم در کنار محبتت اقتدارت سرجاش باشه 

در کنار شوخی کردنت محکم و‌نترس باش و بذار اینو شوهرت بدونه که تو‌محکم و قوی نترس هستی 

من نگفتم ازش تو سری بخور که فداتشم 

مثلا سرت داد میزنه جلو مادرش بگو احترام خودتو نگه دار یا بگو کاش مادرمنم اینجا بود که منم مثل تو چشمم بهش میوفتاد وحشی میشدم 

یا بگو چطور به خودت اجازه میدی جلو مادرت سرم داد بزنی؟بگو نفرینت میکنم از آه من بترس بعدم باهاش سنگین شو 

ولی همیشه سعی کن خلوت بسازی با شوهرت 

ول کن این حمالیا رو صبح برو یکم آب و جارو کن و بیا اتاقت واسه خودت وقت بذار 

بعد ناهار و شامم به شوهرت بگو پاشو بریم یکم اتاقمون باهم بخوابیم و برید به کاراتون برسید به خوشو بش تون برسید 

اینم بگم عزیزم پنکه رو قبول نکن بهش بگو برا اتاقتون یه کولر کوچیک بخره بذار روی یه میز 

دختر تو چرااینقد بسازی؟تو یه اتاق موندی؟من یکسال و نیم به زور تحمل کردم 

کم‌کم سوهرتو وابسته کن و رو‌مخش برو از اون خونه بلند شو 

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و *کاملاً رایگان* با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید .

خداراشکر عزیزم ببین گلم من همیشه میگم مهربون و بامحبت بودن به معنای احمق بودن نیست و تو همه ی پست ها ...

اها عزیزم 


هر چی با خودم فکر کردم گفتم اخه جوری که این خانم فرمودن ، من باید تا اخر عمر مثل احمقا باشم ولی الان فهمیدم هم عاشق باشم هم منطقی 

هم مداقع حقم باشم ، هم مراقب زندگیم



واقعا ممنونم ازت عزیزدلم ، بینهایت ممنونم



اره گفتم خونمون رو جدا کنه بخدا خیلی خسته شدم از این زندگی ، شوهرم خیلی مامانیه اصلا


الان منتظر وام ازدواجیم که پول یکم دستمون بیاد ، 

سر قضیه وام شوهرم خیلی سرد شده اصلا میگه شایدم نگرفتیم و... 

چون میدونه وقتی گرفتیمش ازش چی میخام

اونم حساس شده

گفتم با پول طلاهام و وام ازدواچ



میگم من دلم میخاد یکی باشه که هر بدی دیدم بدو بیام بهش بگم و مشاوره بهم بده 

یا به مادرم میگم یا اینجا چنتاشو میگم ، واقعا دوست داشتم همیشه در دسترسم میبودی مثل دو تا دوست 


من از هیچکی تا حالا اینجوری خوب مشاوره نگرفتم






همون مادر میبینه شما محبت میکنی میاد پشتت چها میکنه خانواده همسر من کلا از خراب کردن رابطه پسر و عرو ...

مادر شوهر منم پشت همه عروسا بد میگه پشت همشون


حالا بقیه هیچ 

منو شوهرم پیش هم میخایم تو اتاق بخابیم هی زر مفت میزنه بیاید پیشم بخابید و ....

مادر شوهر منم پشت همه عروسا بد میگه پشت همشونحالا بقیه هیچ منو شوهرم پیش هم میخایم تو اتاق بخابیم هی ...

کآش فقط مادر شوهر بود کلا خانوادگی میشینن صحبت می‌کنند خواهرا و برادرا هی بد یه عروس رو میگن بعد عروس بعدی بعد عروس بعدی هر کدوم شوهرش نباشه شروع می‌کنند فقط شوهر من خودش میشینه باهاشون بدگویی من رو کردن حالم ازش بهم میخوره

بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود❤❤❤
اها عزیزم هر چی با خودم فکر کردم گفتم اخه جوری که این خانم فرمودن ، من باید تا اخر عمر مثل احمقا باش ...

فدات عزیزم درخواستت رو قبول میکنم گلم هرموقع سوال داشتی بیا عزیزم مشکلی نداره 

به شوهرت حق بده ببین اون بخاطر اینکه تو‌همین خونه ازدواج کرده و  رفتارهای مادرش بخاطر اینکه پسرشو بکشه سمت خودش و حساسیت های خودت زیادی به مادرش وابسته شده و یکم براش سخته از اون خونه بلندشه 

ببین مردهایی که خیلی با خانومشون رفیقن با شوهرتو هیچ فرقی نمیکنن منم یه روزی فکر میکردم شوهرم آدم نیست زن دوست نیست خانواده دوست نیست فکر میکردم بهم‌محبت نداره ولی درواقع خودم شوهرمو اینجوری کرده بودم با اهمیت دادن به موضوعات چرت و بزرگ کردن مادرش و خواهرش و زنداداشش و این چیزا عشق رو تو زندگیم بیییییی روح و بیییی رنگ کرده بودم به همه چیز فکر میکردم غیر از عشق بین خودم ‌وهمسرم 

از همه چیز حرف میزدم به جز در مورد آینده ی خودمو همسرم و به همه چیز بال و‌پر میدادم غیر از عاشقانه های خودمو همسرم

به همه چیز اهمیت میدادم به جز زیبا کردن زندگیه خودمو همسرم 

یه کاری کرده بودم که شوهرمم دیگه این چیزا براش مهم نبود من براش مهم نبودم بهم نگاه نمیکرد چون جذابیتی براش نداشتم 

چون من یه حمال بودم که صبح تا شب فکر بقیه بودم فکر راضی نگه داشتن بقیه و از خودم میگذشتم و بعدش گله هاشو به شوهرم میکردم اگه هم حرفی میزدم پرخاش میکردم بهشون و حوری میشد همسرم طرف اونارو میگرفت چون من رفتارم بد بود 

شوهرم بهم یه خیانت درحد پیام اونم یکماه با بهترین دوستم که دوست بچگی شوهرمم بود 

اون موقع دنیا رو سرم خراب شد شوهرم پشیمون بود التماس کرد ابروشو نبرم و بهش فرصت بدم و ببخشمش و خونه را بنامم زد به خواست خودم و بهم قول داد دیگه تکرار نکنه و الان ۷سال گذشته و تکرار نکرده و من بخشیدمش چون خودمو مقصر دونستم چون اخلاقم اونی نبود که باید میبود من یه زن بد اخلاق غرغروی عصبی و ریزبین و سوته جور شده بودم که سر هرچیزی گریه میکردم چون اعصابم ضعیف شده بود 

از اون‌موقع به خودم قول دادم تغییر کنم و واقعا هم تغییر کردم به خودم ارزش دادم و واسه خودم وقت گذاشتم واسه خودم هزینه میکردم و محکم میموندم پای حرفم و کاری که میخواستم میکردم ولی مهربون بودم عصبی نبودم لجباز نبودم باهاش رفیق شدم شوخ طبع شدم خوش خنده شدم حوریکه همه دوست دارند باهام حرف بزنن و دوستم دارند و شوهرم گاهی از سمت اقایون اذیت میشه😅ولی منم رعایت میکنم 

دیگه حمالی نکردم ولی کمک کردم تا جاییکه بتونم و به خودم لطمه نزنم 

باشوهرم کتاب میخوندیم مولانا سعدی حافظ 

تخته نرد بازی میکنیم شوخی میکنیم با بچه ها بازی میکنیم وقتی تو خونه اس بهش خوش میگذره دلش نمیخ‌اد بره بیرون 

دلش نمیخواد بچسبه به مادرش گاهی بر حسب وظیفه شبها میاره خونمون ولی خیلی باهاش عادیه چون من حساسیتی روش ندارم بفهمم خونه مادرش بوده برام مهم نیست قهر نمیکنم دعوا نمیکنم میفهمم میگم خوب کاری کردی تمام 

گاهی وقتا جلو‌مادرش یهو یه چیزی بهم میگفت منم دفعه آخری بهش گفتم خوبه منو داری تو این خونه اگه من نبودم چشمت به ننت میوفتاد میخواستی ب ر ی ن ی رو‌کی؟(ببخشید البته عزیزم😅)

اونم‌گفت نگو عزیزم تو تاج سرمی ببخشید عصبی شدم 

مادرش داشت از حرص میترکید ولی من به روی خودم نیاوردم 

یه بارم گفت به مادرش من خونه را بنام زنم کردم اونم گفت پس خودت برو تو‌کوچه بخواب 

منم گفتم فلانی جاش رو سرمنه چرا بره تو‌کوچه بخوابه؟😂مادرش از حرصه من خودشو نکشته فقط چون قبلا خیلی بهش کمک میکردم سوار زندگیم بشه ولی الان خودم سالار خونه خودمم😅

توام کم‌کم قلق شوهرت میاد دستت فقط سعی کن جلو‌مادرشم عزیزم و عشقم و نفسم و فداتشم صحبت کنی که براش عادی بشه اینجوری حرف زدن و روش نشه بهت هم توهین کنه 

اگه تو محبت و اقتدار رو باهم چاشنی زندگیت کنی شوهرت عاشقت میشه و مادرشم هرچی بگه رو شوهرت اثری نمیذاره 

مادر شوهر منم پشت همه عروسا بد میگه پشت همشونحالا بقیه هیچ منو شوهرم پیش هم میخایم تو اتاق بخابیم هی ...

یه بار بهش بگو مادرجون خیلی ببخشید اینو میگما ولی اگه میخپاستی پیش خودت بخوابونیش چرا زنش دادی؟والا منم خونه بابام جام درست بود لازم نبود منو بیاری پیش خودت بخ‌ابونی 😂لحنت تند نباشه که شوهرت قاطی کنه ولی محکم بگو 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779

تاپیک های به روز شده

2792