منو ی آقایی همو میخایم با مشاور هم صحبت کردین مشکلی ندیدن اونا دوبار اومدن با پدرم صحبت کردن بار اول گفته بود نه بار دوم گفته بود خونه راضی نیستن الان مشکل اصلی مادر منه خیلی بی اعصابی میکنه بدون دلیل نمیزاره بیان خواستگاري فردا میخان زنگ بزنن خونمون با خودش صحبت کنن بفهمه من شماره خونه رو دادم بهشون بیچارم میکنه حالم خیلی خرابه😭😭
الاهیی😢باید با خانوادت در میوه بزاری که هردوتون همو میخواید و با آرامش راضی کنید.
بعضی مادرها چرا اینجورین چشم دیدن. خوشبختی دخترشونو ندارن.
حالا اگه پسرش بود پاشنه ی خونه ی دختره رو شکسته بود
من خودم مقاومت کردم گفتم من میخام مامانم یجوری برخورد کرد باهام گفت آبروی مارو بردی چرا راه دادی بیان با بابات حرف بزنن و این حرفا میگه آدم مگه وقتی کسیو نمیشناسه باید قبول کنه انگار هرکی بیاد خواستگاری باید آشنا باشه😑
بابام متاسفانه زن ذلیله می‌ترسه از مامانم من ۲۰ سالمه ولی خودم حتی رفتم پیش مشاور گفت کاملا پخته ای اصن مشکلی نداری دو نفری ام رفتیم گفت شناختتون از هم کامله
الان مشکل اینا سن منه بابام بار دوم گفته بوده من پرسیدمتون تعریفتونو کردن مامانم هی انگولک میکنه گفتن اگ میخادت ۶ سال صبر کنه خانواده اون نمیتونن
ینی هرچی از دهنش دراومد گفته بمن گفت بزار منم سوار هر ماشینی بشم بگم عیب نداره انگار من با صد نفر در ارتباطم اومدن راپورت منو دادن گفتن اینو کافه دیدیم در صورتی ک ما سه تا خانم بودیم و یه آقا من موندم چجوری تشخیص دادن ایشون ر ل منه
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
35 ثانیه پیش
37 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز