۲۹ سالمه. سالهاست بایه آدم آروم و بی دردسر و محترم ازدواج کردم.مستاجریم و امورات به سختی میگذره ولی آرامش داریم و زندگی رو به خودمون تلخ نمیکنیم ، حالا یه پسر کوچولو دارم . فقط شبوروز فاتحه میفرستم به روح پدرشوهرم بابت ازدواجم و خارج شدن ازون محیط سمی و ترسناک
جنازه پسرخالم تو نعش کش با سر و صورتی که با پنبه پوشونده بودن دهن و بینیش رو
ای کاش من جای تو بودم و یک مادر و بچه هاش باهام همچین کاری میکردن تا جای اینکه چهار تا مرد تو هفت سالگی بهم تجاوز کنن
منم وقتی سوم دبستان بودم هم مدرسه ایم با لگد منو زد
اونقدر درد داشت که نفسم بالا نیومد و چون پام کبود شد مادرم دید و اومد مدرسه شکایت شو کرد
فکر کردی چیکارش کردن؟ هیچی نیم نمره انصباطش کم شد
هر جا هست خدا لعنتش کنه
من ازش نمیگذرم خدا هم نگذره
اسمش شهین بود
شهین خدا مرگت بده الان یادم افتاد و روح زخمیم دوباره درد گرفت
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
4 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز