چرا این سوالو پرسیدی گریم گرفت
یه شوهر بداخلاق بد دهن وابسته به خواهراش دلم نمیخواد ببینمش دلم میخواد همش سرکار باشم
از همه بدتر از بس برام کم میذاره عاشق مردای مهربون و خوش اخلاقم همش حسرتشون رو دارم هر دفعه عاشق یکی میشم و خیلی بهش فکر میکنم
محبت از پدر ندیدم
از شوهر هم ندیدم
هردفعه که وا میدم تو زندگی و خسته میشم مجبورم با خودم و زندگیم کنار بیام
جالبه همکارای دوروبرم به زناشون عشق میورزن و من با حسرت و آرزو فقط نگاه میکنم