رفتیم محلشون که فاصله خونشون تا جایی که میخواستیم بشینیم یک کیلومتر بود
رفتیم پیاده اونجا نشستیم و بعد عموی همسرم اسب آورد برامون باهاش یکم دور بزنیم
همسرم کلی من رو اسب سواری داد و بعد موقع برگشت همه داشتیم میومدیم، مادرم و خواهر همسرم سوار اسب شدن ما این مسیر رو پیاده اومدیم و همسرم اونا رو آورد
ناراحتم به همسرم میگم هیچوقت کاری نکردی احساس خاص بودن کنم هرکاری برای من کردی برای بقیه هم کردی