نمیدونم چیشد زندگی قشنگم نابود شد شوهرم کلا برگشته رفتارش کردارش دوساله از ما دوری میکرد من گفتم فشار کاریش دیدم نه هی بیشتر دور میشه هی غر زدم بعد گیر دادم اون هی دورتر شد بیرون نمیبرد مارو شبا پیشمون نمیموند تفریح خیلی کم کرد کم کم به خرج کردهام گیر میداد تا یکی دوماه خیلی دعوا کردیم منم زنم دوست داشتم ی کارایی بکنم نمیذاشت گیر میداد ده روزه دعوا کردیم خیلی شدید من اون روز از خونه زدم بیرون واقعا اعصابم داغون شد از لحن بیانش بعدش خودم برگشتم رفتم بیمارستان سردرد و فشار بالا بودم الان ده روزه دعوامون ادامه پیدا کرده هرچی میگم غلط کردم نکن زندگیمو خراب نکن انکار ن انگار الان میخاد از این طریق ک من پشیمونم منو ادب کنه شرط و شروط گذاشته برام