داداشم نظامیه میاد شهر ما میخابن صبح میرن شهرستان خونه زنش بعدا دوباره میان میخابن برمیگرده سر کارش یعنی تعطیلی داشته باشه میره خونه زنش همش نمیخاد پیشه ما باشه
مزاحم نشید . درخواست ندید. 😐 فقط خانما بیان تو تاپبک من 😊
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
آره بعضی عروس ها به معنای واقعی حروم زاده هستن از سال 90 که داداشم یه زنیکه خیابونی رو پیدا کرد زندگیمون از این رو به اون رو شد چند سال که باهاشون قهرم مامانم میگفتم هر کاری کنه پسرمه حالا این پسره بیشرفش نه جواب گوشی رو میده نه میاد پیشش زنیکه اسم بهش یاد داده که بگو من تو رو نمیخوام فقط خونه اتو میخوام وقتی گوشی مامانمو نگاه میکنم میبینم زنگ بهش جیگرم آتیش میگیره کلی نفرینشون میکنم بار آخری پارسال بود که مامانم بردم خونه اشون مامانم بمیرم الهی پارسال براشون لباس عید خرید بود میخواست بهشون بده مامانم مریض ویلچریه اول که در باز نمیکرد همسایه در باز کرد رفتیم بالا مامانم گذاشتم جلوی درشون اومدن طبقه ی پایین هر چی مامانم در میزد در باز نمیکرد زنیکه نیم ساعت درست مامانم التماس میکرد از رو ویلچرم افتاد بود رو زمین انگار نه انگار بعد اومدم مامانم بلند کردم گفتم پسرت تو رو نمیخواد شماره اتو بلاک کرده زنیکه اش بهش اجازه نمیده بعد همون موقع در باز کرد یه حوله دور خودش پیچونده بود که یعنی کن حموم بودم نه بدنش خیس بود نه موهاش بعد من اسم پسر دایشو آوردم هار شد چون یه روز از زبونش در رفته بود که با پسردایی بوده بعد به من تهمت زده که با پسر دایم رابطه دارم اگه واقعا چیزی نبود نباید اینقدر ها وحشی میشد که بعد داداشم عوضی نامردم به مامانم این حرف زد من کلی زد بخاطره زنیکه ی خیابونیش خدا لعنتشون کنه خبر مرگشون بیارن امسال