خانما خیلی حالم بده من و شوهرم با مادرشوهرم قهریم سر اینکه خیلی بازی درمیاره همیشه هرکاری خواست برامون بکنه با نقشه جوری کنسلش میکرد ک بعدا میفهمیدیم خودش نخواسته بکنه و مارو گول زده یا مثلا عروسیمون نیومد الکی
حالا پدرشوهرم و اون چندساله ک جداشدن و این خانم ب دلایلی قصدش طلاق صوری بوده و گفته به شوهرش ک بعدش صیغه میکنیم و ماهم هیچکدوممون خبر نداشتیم تا وقتی ک پدرشوهرم رفت زن جدیدی اورد برد تو فک و فامیل و علنیش کرد اینم بگم پدرشوهرم همش میگه زن من زن زندگی نبود تمیز نبود پولام پودر میکرد هیچ عقل نداشت و فلان کرد و در دوران ازدواجشونم خیلی بهش خیانت کرد خیلی زیاد جوری ک همه میدونستن اما مادرشوهرم با چنگ گرفته بودش ک نره یکی رو بگیره ولی شد
از این زن جدیده متنفره و مدام ب ماها گفته ک اصلا خونش نرید یا خونتون راهش ندید ولی پدرشوهرم پرروعه بزور اوردش خونه ما!!شوهرمم چیزی نگفت بخاطر باباش و ازشونم پذیرایی کردیم بعدشم مادروشوهرم ک فهمید خیلی ناراحت شدش جوری ک الان کلا هردومون همو مقصر میدونیم و باهم قهریم
امروز خوابیدم ظهر خواب دیدم شوهرم و من طلاق گرفتیم و شوهرم رفته یه زنی ک میشناسمش و ازشم بدم میادو صیغه کرده و من دوسدارم برگردم ب شوهرم و اون زن نمیزاره
اما شوهرمم منو دوسداشت و دوسداره از شر زنه خلاص بشیم ک بمن برگرده ولی نمیتونیم و خیلیم سیریشه
توی خواب گریم گرفته بود از عشقی ک ب شوهرم داشتم و یکی دیگرو کنارش میدیدم یهو از خواب پریدم دیدم کنارمه قلبم اروم شد
توروخدا بگید این اتفاق توی ناخودآگاهم بوده یا خدا خواسته درکش کنم؟؟؟؟توروخدا بگید کدوم امکانش بیشتره حالم بددده
