خواستگار زیاد داشتم
ولی این شوهرم ۷ بار اومد خواستگاریم و خانوادم قبول نمیکردن
بار هفتم کا اومد خواستگاریم از قبل به مامان بابام گفتم اینبار دیگه باید مثبت بدید اونام قبول کردن
یه دست لباس کت کوتاه قرمز تا روی خط کمر با یه شلوار دمپا گشاد سیاه پوشیدم با یه شال سیاه
اومدن ازشون پذیرایی کردیم
چون تو تابستون بود کلی شربت شیرینی و میوه با کیک خامه اینا جلوشون گذاشتیم ولی چایی چون تو گرما بود ندادیم
بعدشم دیگه غذا کلی مامانم از رستوران سفارش داده بود به آشپز گفته بود عذاهای مختلف درست کنه
غذاشون خوردن فردا شبش اومدن جواب بله رو گرفتن و بعدشم....
خلاصه خواستگاری خیلی خوبی بود
اما حیف که به اجبار شوهرم و فقط بخاطر تجاوزش بود
هنوز هیچکس اینو نمیدونه
هرکی میبینمون میگه خوشبحالت همچین ادمی شوهرته همچین زندگی داری
نمیدونن چقدر دنگ فنگ داشت و بالا پایین