چند شب پیش تصمیم گرفتن بریم شمال ویلای حاریم حالا در نظر بگیرید خونواده من فقط من و شوهرم هستیم بقیشون با بچه و عروس و داماد و نوه دیروز صبح شوهرم رفته نون وصبحونه خریده همه پاشده بودن من تا بیدارشدم رفتم دوش اخری رسیدم هنوزم سفره پهن بود من و داماد یکیشون و شوهرم سر صبحونه بودیم بهم کفت چای تموم شده منم هیچی نگفتم واسه ناهار خانوما کفتن اشپزی نمیکنیم جوجع بزنیم من شوهرم برنجیه گفتم کی برنج میخوره دو سه نفر خاستن رفتم برنج دربیارم جاریم نذاشت گفت برنج واسه شبه شوهرمم هی پیله کرد چرا برنج نذاشتی منم روم نشد بگم برو بخر
لایک کن تموم شد
وای جاریت چ روش شده بگه برنج نپز😐
اروم در گوشش میگفتی ک جاری گف واس شب
عجععععب
ب شوهرت بگو پاشو برگردیم بریم خونمون😊
خداکنه زودتر این تعطیلات عید تموم بشه یا دعوا بود یا مریضی یا دیدن آدمای مضخرف
تا اینجا که جاریت کارش قشنگ نبود چجور روش شده بگه برنج و دست نزن
دیکه شب رفتیم بیرون همه خرید و اینا من رفتم برنح و چای خریدم گفتم بی منت باشه برادرشوهرم خریدا رو دید گفت مگه اینجا وسیله نبود گفتم نه خانمت صبح چای نداد ناهار برنح نداد منم خرید کردم دیکه دعوا شد زنشم هی راه میرفت میکفت من منظوری نداشتم
هعی بابا با جاری مسافرت چه سخته.مادرشوهرا که جای خود ولی جاری یه چیزه دیگه ست اخر یه دعوایی درست میشه😂
خونه کسی میرین وسیله بخرین ببرین اینجور وقتا منت سرتون نزارن.
اگه منظور از ویلای جاری ویلای برادرشوهره خیلی راحت باید میگفتی شوهر من برنج میخوره
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز