سلام دوستان
من خانواده مادریم یک سری رفتار ها دارن که واقعا خسته کنندست من دختر داییم بچه که بودم ۵سالم بود صبح که بیدار شدم سراغ مامانمو گرفتم زد تو دهنم بعدش ۱۰سال باهام قهر کرد بعد خودم خواستم کدورت هارو بزارم کنار یه مدت همو فالو داشتیم بعد رفتیم روستامون اونجا اول باهام خوب بود بعدش سر یه موضوعی شد دوباره همون آدم قبل من ظهر غذا خوردیم جمع کردم گذاشتم اونجا همه رو بعدش اومدم نشستم اوناهم نشستن منم واقعا متوجه نشدم کسی داره ظرف میشوره حتی خودشون هم نشسته بودن چیزی نگفتن بعدش فهمیدم عروس داییم شسته به منم تیکه انداختن که کمک نکردی درحالی که اونا میدونستن ولی من نفهمیده بودم بعدش چپ و راست تیکه مینداختن منم گفتم ظرف شستن که مشکلی نداره من شبش اومدم همه ظرفارو با مامانم بشورم ولی بازم تموم نشد تیکه ها منم هر روزش ناراحت میشدم با اینکه کمک میکردم بعدشم نشستن تولد گرفتن کیکو که دادن گفتن به اینا زهرمار بدید بخورن حتی خالم اومد غذا بخوره بهش گفتن نخور و اداشو دراوردن آخرم گفتن که اونم مامانش خوب تربیت نکرده در حالی که من هیچ مشکلی با شستن و جمع کردن نداشتم هزار بارم سعی کردم جبران کنمولی اونا روز به روز بیشتر تیکه مینداختن