من خیلی فیلم و سریال و کتاب و پرونده جنایی میخونم یعنی دیگه به سایه خودمم شک دارم این به کنار
بعد کلا از بچگی وقتی پدرمادرم خونه نبودن خیلییی میگفتن که درو برا کسی باز نکن و اینا
منم درو صد قفله میکردم حتی همسایمون که یه پیرزن پیر بود هم میومد پشت در خونمون نذری میاورد میگفتم مامان بابام خونه نیستن که باز نکنم 😐😂
بماند که هنوزم اینجوریم 😑😂
چندوقت پیش داشتم یه سریالی میدیدم که طرف داشت یکیو به قتل میرسوند به طرز فجیعی همون موقع که تنها بودم یکی زنگ درو زد گفت اومدم پمپو درست کنم
یعنی من اون لحظه اینطور بودم که...
bro please stop 😐😂 از همون پشت در بهش گفتم بابام خونه نیست هروقت اومد بیا
گفت باهاش هماهنگ کردما
گفتم اوکی ولی هروقت اومد بیا و رفت😑😂
حالا من تازه یه خوابی دیدم که با تپش قلب و استرس و ادرنالین بالا از خواب پریدم
ما با یکی مشکل مالی داریم چندساله این به کنار
خواب دیدم تو خونه قبلیمون تو اتاقم با یکی از پسرا فامیل که ازش متنفرم 😐 نشستیم داریم پاستیل میخوریم
تو خوابم اتاقم رو به روش یه اپارتمان بود که هیچکس توش نبود...ساخته بودنش ولی کسی فعلا نخریده بود انگار
بعد من هی به پسره میگفتم
میگم پنجره رو ببندم میترسم کسی از روبه رو بخواد دید بزنه امار خونهرو دربیاره 😐 اونم میگفت نه بابا ولش کن
از تو پنجره دیدم یه خانمی تو یکی از خونه ها اپارتمانه قدم میزنه
یهو یکی زنگ خونمونو زد
رفتم از چشمی در نگاه کردم دیدم همون خانمست
خیلی خیلی چهره قشنگی داشت و چادری هم بود
یعنی کاملا موجه
یه لحظه انگار شیطون گولم زد و درو باز کردم
اقا باز شدن در همانا و حمله کردن اون خانم به من همانا
درو محکم بستم که دستش موند لا در و یه جیغ بدی زد و چهرش تغییر کرد و شکل هیولا شد و اومد داخل 😐
خیلیم قوی بود اصلا نتونستم از پسش بربیام
اومده بود بابامو بکشه
اون پسره گوربه گوری هم معلوم نبود کجا غیب شده 😑