بله باهم دوست بودیم من اونموقع پیش دانشگاهی بودم رابطمون تا جایی پیش رفت که خانواده هامون کامل در جریان بودن تماس میگرفت با مادرم صحبت میکرد زد یه خاستگار پروپاقرص برام پیدا شد و بهش گفتم بیا یه رخی توهم نشون بده انموقع ایشون کارنداشتن و میگفتن نمیتونم گفتم به پدرت بگو حداقل با پدرم ی صحبتی بکنه ولی اینکارو نکردن یعنی احساس میکنم صد خودشونو نذاشتن یا بهتر بگم پدرشون با ازدواج ما مخالف بود
اگه ازدواج نکردی ازش حلالیت بگیر شرایطشو به ایشون توضیح بده اگه ادم منطقی باشه درک میکنه
بعد ازدواج ادم همش میترسه اگه بهش پیام بدم زندگیمو خراب کنه چی اگه بخواد تلافی کنه چی اگه شمارم دستش بیفته چی
به هرحال منم توی دوراهی خیلی بدی موندم خواهر نمیدونم چیکار کنم
میدونی من خودم همه ی پلا رو خراب کردم خودم باهاش سرد شدم الان نمیدونم چیکار کنم
ازدواج ک نه بابا🚶🏻♀️
ولی خب میدونی فک کن یه نفر هیچ پناهی نداشته باشه و افسانه ای طور دوست داشته باشه بعد ط خودت خراب کردی باشی همه چیزو 🥲🤦🏻♀️ نمیشه واقعا.... میدونی اخه گفتم الانم با هم صحبت میکنیما ولی خیلی سرد خیلی کم هر چند ماه یه بار توی یه گپ زیر بیست نفر داریم هر دو سه ماه بریم پی وی هم از روی اونروزا احوالی از هم بپرسیم.... ولی جوری نیست ک رابطه رو تموم شده حساب کنی ک بری عذرخواهی اصلا... نمیدونم منظورمو تونستم برسونم یا نه🤦🏻♀️🚶🏻♀️🥲
ببین واسه ی من چون ی حس بلاتکلیفی هست نمیشه یه حسی بین هوا و زمین بودن مثل معلق بودن
ولی اگه جات بودم میرفتم میگفتم من یکی از دوستای خانم ایکسم چون خودش ازدواج کرده و این داستانا نمیشه کاری کنه ازم خواسته برات پیام بزارم تا مطمعن شه حلالش کردی🚶🏻♀️🥲
اره به شدت... میگم اینو با پوست و استخونم دردک کردم
نه من واقعا رابطه ک با حالت دوستانه شروع شد همونو دوست داشتم... اونموقع ک هوای همو داشتیم و همه جوره مثل خواهر و برادر از هم حمایت میکردیم... ولی اون کم کم وابسته شد💔🚶🏻♀️
