موفق باشی عزیزم
ولی خوش بحالتون ک طرف نامادری بود و از اول میدونستین
من مادرم ۱۰برابر نامادری اسی درحقم ستم کرده و هربار وانمود کرد اشتباهی شده و حواسش نبوده تا چندسال قبل ک دیگ دستش کامل واسم رو شد با مدرک
ولی عمر و جونیم حروم شد دلم خ شکسته
آره اینو قبول دارم وقتی مظلوم باشی طرف مقابل پرروتر میشه
اسی تو الان ۱۸سالته میتونی ب آرزوهات برسی ب حرفام لطفا گوش بده
الان وقت جنگیدن و عصه خوردن نیست چون تایمت کمه باید تمرکزت بزاری رو درست ان شاءالله ی رشته عالی قبول بشی از اون خونه بری میبینی دنیا چقدر قشنگتره و دوستای خوبی پیدا میکنی
سیاست داشته باش اعصاب خودتو خرد نکن سر داداشت اونم بچه است نمیفهمه
تمرکزت بزار اول درست بعد ی ازدواج خوب
مراقب باش نامادریت گولت نزنه یا مانعت نشه ن با جنگ تو هم زرنگ باش الان باهاش بحث نکن فکرت بهم میریزه انرژیتو بزار رو کنکورت بعدش تاپیک بزن منو هم تگ کن اونجا بهت میگیم چجوری کم کم چجوری شرایط رو واس خودت بهتر کنی
الان حسابی درس بخون ب هیچی دیگ فکر نکن
من چندبار کنکور دادم درکت میکنم الان فقط تمرکزت بزار رو درست
ان شاءالله موفق میشی❤️❤️
خدابرات خوب بخاد دخترجان،،شرایط سخته
اما تمرکز کن،تلاشتوبکن ان شاءالله قبول میشی وبه،خاستت میرسی،،،،فکرت به هدفت باش
پدرت به هرحال ازدواج میکنه ازالان،ذهنیت بد نداشته باش،،،یافکرنکن،بهش یا امیدوارباش طرف بد ذات نباشه
حالا داداشت چه گناهی کرده زدیش؟ کاش با زبون خوش یادش می‌دادی که به حرفت گوش کنه و مزاحمت نشه
اگ آدم خوبیه نگهش دار نزار نامادریت چیزی بفهمه ازش حسودی میکنه
من یبار با یکی آشنا شدم تهرانی بود یبار تلفنی حرف زدم ازش درباره اینک سربازیش رفته نرفته پرسیدم طبقه بالا بودم نگو مامان از خدا بی‌خبرم گوش واستاده بود و فهمید و الم شنگه راه انداخت حالا من مطلقه بودم جرات نداشتم با یکی ازدواج کنم پدرم درآورد نذاشت هرخواستگاری داشتم پروند حتی پزشک عمومی خواستگارم بود مامانم بیچارم کرد چون دختر خودش(خواهر تنی ام هست اما از بس ظلم کردن دیگ نمیخام خواهرم باشه)پرستاره و اون دلش شوهر دکتر میخاست یا باید مال اون میشد یا مال هیشکی
