اول همه مادرت رو خدا رحمت کنه منم خودم پدرو مادر نداشتم میدونم دلت شکسته هست اما منطقی بهت میگم شاید از حرفام بدل بگیری ولی واقعیت هست بری زندگی کنی در آینده بهش میرسی
تا اینجا که فهمیدم برادرت یه بچه هست و بچه در واقع دعوا درست کرده
زن و شوهر با همدعوا میکنن دو دقیقه بعد یادشون میره پیداست زن بابات تو زندگی تو فشاره وبابات نتوانسته بهش برسه به دل اونم نگاه کن خودتم بزرگ میشی ازدواج میکنی سختی زندگی ورابژه زن و شوهری رو میفهمی نترس جدا نمیشن شبم آشتی میکنن
بعدم شما الان یه فکر درست وایندت باش وقت شوهر کردن وگول یه پسر رو خوردن وعشقم کردن نیست
زن بابات از هفت سالگی بالاخره خدمات داده کارات رو کرده درس خوندی لباس آشپزی و..بهتره قدر دان باشی
کار خونه بچ داری خانه داری سخته
در آخر هم بگم تمام خانه ها و خانواده ها وحتی مادر ودختر هم بحث دارن با هم مادر خودت اگه زنده بود هم ازین گیر ها وحرف ها داشتی