زمان دانشگام خوابگاهم شهری بودم که دوتا خالم اونجا بودن
یکی بهم زنگ نزد یکی ها.
یکی نگفت فلانی تو شهر غریب چیزی عازم نداری
حالام مامانم میگه تو الان دستت تو جیبته یه شب خاله هات رو دعوت کن.
خیلی با خاله هام خوبم ها ولی دعوتی هم نه.
من دل گرفتم از اون زمان