2777
2789
عنوان

دوست دارم همین الان خودمو بکشم

123 بازدید | 13 پست

اصلا از زندگی نا امیدم و زندگیم همش به پدرم مربوطه یعنی پدرم نمیزاره نه برم بیرون نه کاری کنم هیچی یعنی زندگیم پدر سالاری شده و به خاطر همین کودکیم و کل زندگیم داره همینجوری به باد میره یعنی من مثل برده شدم حتی از مردم هم دیگه حالم به هم میخوره بعدا هم با این اوضاع زندگیم میخوان منو از زندانی به زندان دیگه منتقلم کنن بهم میگن ازدواج کن در صورتی که سنم کمه بهم میگن خیلی بزرگی و اگه ازدواج کردم زندگیم بدتر از قبل میشه و بازم تو خونه مثل زندانی میمونم یعنی زندگیم شده دروغ . زندانی . برده . خدمتکار یعنی من تو زندگیم هم هیچ تصمیمی ندارم خانوادم یعنی عمه ام و اینا بهم میگن اگه پدر مادرت مسئله ازدواج رو اوردن بگو بهشون هرچی شماها صلاح میدونید 

یعنی من هیچ وقت تو زندگیم هیچ تصمیمی ندارم

اون مادرمه ازدواج کرد تو بدبختی اوفتاد و ما هم بدبخت شدیم اون دختر خاله هام ازدواج کردن جز بدبختی ندیدن 

بعدا هم با کسی میخوان من ازدواج کنم که مثل خود بابامه و راضی نمیشن غیر از این باشه

مامان ها✋✋ طاها من مشکل توجه تمرکز و تاخیر کلام داشت.

دو سال برای گفتار درمانی حضوری می‌رفتیم که بی نتیجه بود.😔

تا با خانه رشد که صد تا درمانگر تخصصی گفتار و کار و روانشناس آنلاین هستن آشنا شدم، برای هر مشکلی هم آقای خلیلی بهترین درمانگر رو بهم معرفی کرد. 

این مدت خدا رو شکر پسرم خیلی پیشرفت کرده.🤩🤩

اگه نگران رشد و تربیت فرزندتون هستین خانه رشد عالیه. شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید.

تورو خدا ازدواج رو خیلی مواظب باش

من خودم خیلی بدبخت شدم با ازدواجم یعنی بدبخت تر شد در حالیکه فکر میکردم شوهرم عاشقمه با مخالفت همه خونوادش با من ازدواج کرد

ولی خوشیم یکسال بیشتر نشد

الان تکی ادم شوهرام من یه کلفت هستم

همش باید کار کنم نظافت کنم پذیرایی کنم

منو که جایی میبرن باید چادر سر کنم درحالیکه خودشون هرطور بخان لباس میپوشن

باهام بدرفتاری میکنن تحقیرم میکنن

الان ۹ ساله وضعم اینه

تورو خدا ازدواج رو خیلی مواظب باشمن خودم خیلی بدبخت شدم با ازدواجم یعنی بدبخت تر شد در حالیکه فکر می ...

بابا اونا میخوان با کسی ازدواج کنم که سواد نداره و همه مال و اموالش از پدرشه و کار ثابت نداره و غیر از این راضی نمیشن با کسی ازدواج کنم 

منم درمورد این فکر کردم گفتم این اگه بی سواده یعنی فردا من اگه بچه دار شدم من هم باید پدر باشم و هم مادر باشم واسه بچه 

هیچ جوره زیر بار ازدواج نرو درست رو حتی تا دیپلمم شده ادامه بده و سعی کن سرکار بری سرکار ک بری خودشو ...

اونا دارن هر کاری میکنن که من راضی بشم ازدواج کنم به خصوص مامانم که من خیلی باهاش صمیمی هستم نمیدونستم اونم همین کار رو میخواد با من بکنه فکر کردم راضی نمیشه ولی فکرم اشتباه بود خودش میخواد منو راضی کنه 

این همین جمله است که میگن به هیچکی اعتماد نکن 

من از تولدم تا الان مثل زندانی و اسرا زندگی میکنم میخوان ازدواج کنم که دوباره تبدیل به زندانی و خدمتکار بشم و بعدش بمیرم و هیچی از دنیا نبینم 

دوست دارم خودمو بکشم که دیگه اینجوری زندگی نکنم 

هر گناهی که میکنم هم به گردنشونه

میگم بهشون زندگیم اینجوریه زندگیم اونجوریه بهم میگن رو همین خدا رو شکر کن  منضورشون دهنتو ببند

من از ۱۱ سالگی فکر کشتن خودم رو دارم تا الان اگه گناه بزرگی نبود خودمو میکشتم

دخترای دیگه رو میبینم تو مدرسه رفاه. هر وسیله ایی که دوست داری رو دارن . دوست صمیمی. خانواده خوب و همه چی 

و من موندم میگم خوش به حالشون من مثل زندانی دارم زندگی میکنم نه مثل یه دختر 

بیرون رفتن هم فقط از مدرسه به خونه و از خونه به مدرسه 

من دارم از این زندگی دیگه نا امید میشم نمیخوام نخواستیم مگه من چقدر میخوام زنده بمونم که زندگیم اینجوریه مگه گناه من چیه که ارزوی زندگی عادی رو دارم😭

ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792