منم دیگه یه روز جونم به لبم رسید و زنگ زدم به خواهرشوهرم گفتم بیا خونمون کارت دارم
همه چی رو بهش گفتم
گفتم نمیذاره پامو جایی بذارم نمیذاره یه روسری با سلیقه خودم سرم کنم یا میگه نازکه موهات معلومه یا میگه زیاد بزرگ نیس برجستگی سینه هات رو نمیپوشونه
خودشم جایی منو نمیبره نه تفریحی نه بازاری
هیچ جا باهام نمیاد
از خسیس بودنش از عصبانیتش همه رو مو به مو بهش توضیح دادم
که خواهرشوهرم گفت به خدا ما فکر میکردیم تو دوران نامزدی خودت همه این اخلاق هاش برات معلوم شده و مشکلی نداری که باهاش ادامه میدی
حتی ازش میپرسیدیم که بهش پول میدی براش خرید میکنی براش خرج میکنی میگفت اره
خودتم که هیچی نمیگفتی به ما
گفتم من فقط خسیس بودنش رو حس کردم که اونم گذاشتیم پای پس اندازش برای عروسی
ولی این بعد عروسی اصلا یکی دیگه شده فقط درد خسیس بودنش نیست هزار و یک عیب دیگه بهش اضافه شده و