روز عروسیم یهو حالت بیخیالی بم دست داد..کلی کار خونه روز قبل انجام داده بودم.خسته بودم..فقط دلم خواب و سکوت میخاست..آها راستی واسه انتخاب لباس عروس نه تنها بام نیومد حتی پول بیعانه رو نداد.آجیم حساب کرد.ک بعدش ازش گرفتم.چون مامانش گفته بود یا آرایشگاهی ک من میگم یا ببین چه میکنم.ک بعد ها متوجه شدم نمیزاشت همسرم بیاد و هزینه کنه.
نه دیجی مطابق میلم بود نه حتی مدعوین .ولی دیگه به چیزی فکر نکردم...خیلی تغییر کردم و زیبا 😄خوش گذروندم.شما هم سعی کن به‌فکر خودت و شادیت باشی.
راجب کت و شلواری که بابام اینا دوختن و گفت نمی پوشم
گفتم هرجور راحتی ، پیام داده ناراحتی ندارع لباسش شبیه پیرمردا شده فلان شده بهمان شده و شروع یه دعوای دیگه
فقط گفتم نه ناراحت شدم نه دنبال دعوام ، انتخاب خودته هرچی بپوشی
دیگه جواب نداده
نه تا شنبه صبر کن ببین پیام میده اگ نداد بگو من دارم میرم فلان جا دنبال یکی از کارات میای یا برم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز