دختره میخواست پسره براش حلقه بگیره
پسره براش عروسک خرسی بزرگ میگیره
دختره عصبی میشه
عروسک رو پرت میکنه وسط خیابون
پسره میره که عروسک رو برداره
ماشین میزنه بهش میمیره
تو روز خاک سپاریش ...
دختره عروسک رو بر میداره
میشینه کنار قبر پسره
عروسک رو بغل میکنه
میبینه دست عروسک یکم از دوختش پاره شده
داخلش رو که نگاه میکنه
میبینه حلقه تو دست عروسکه
حلقه رو در میاره
بغض تو گلوش گیر میکنه ...💔🥲🖤