از خودم نمیگم قشنگ گاهی حس میشه یا بد نگاه میکنه یا بهونه میگیره یا دعوا میخواد راه بندازه
خودش قبلا خیلی خوش خوراک بود هیچی نمیزاشت تو خونه بمونه همه چیو میخورد یزره میداد من
بعد الان همون از اوایل بارداری من اینم معده اش درد میکنه مریضه هیچی نمیتونه بخوره فقط چیزای خیلی ساده
حس میکنم من چیزی خوردنی بدش میاد
دیشب تازه آجیل خریده بودیم قبل معده دردش گاهی میرفت واسه خودش کیلو کیلو میخرید چیزی نمیگفتم
منم یکم آوردم بخورم این اخم کرد یچیزی رو بهونه کرد میخواست دعوا بگیره محلش ندادم
یا من یه تخم مرغ چند شب پیش پختم ویارم بده اکثر چیزی نمیخورم هیچی هم اون روز نخورده بودم برگشته چپ چپ نگاه میکنه میگه خوشبحالته چه با ولع هم میخوری کم مونده بود دعوامون بشه
یا میوه فقط اونایی که میتونه بخوره میخره نارگیل و موز شدیم میمون
امروز توت فرنگی دیدم خیلی سالم و ارزون هم بود ۷۰ تومن گفتم یکم بخر سریع ماشینو رونده نخره چون خودش بخوره معده اش درد میگیره
یا کلا هرچی بگم اولش اخم میکنه بعد سرم داد میزنه بعد به زور میخره بعد موقع خوردن هم چپ چپ نگاه میکنه آخرش هم غر میزنه