صبر کردم .. رو مخش نرفتم ..
گوشزد میکردم کارهای بد مامان و داداشش رو اما رو مخش نمیرفتم ..
گشتم کاراشون رو برای شوهرم رو کردم به جای اینکه رو اعصاب شوهرم باشم ..
مثلا شوهرم یه دسته چک داشت دسته مامانش من همیشه مشکوک بودم چی شده دسته چکه .. مامانش میگفت قائم کردم و .. دم دست نیست و ..
خلاصه آشنا پیدا کردم استعلام کردم دیدم به به داداشه و مامانه همه رو جعل کردن و خرج کردن .. به همسرم گفتم و ..
خیلی کارا یواشکی میکردن ولی همسرم باور نداشت من با مدرک فقط بهش ثابت کردم .
از طرفی خودم و خانوادم بهش محبت میکردیم و احترام میذاشتیم در مقابل محبت نمیدید از خانوادش ..
خودش دیگه فهمید دنیا دست کیه ..