سلام نماز روزتون قبول
دو روز پیش رفتم خونه بابام اینا بعد من اکثر موقع ها که میرم غذای سهمیه شرکتی که شوهرم کار میکنه واسه بابام اینا میبرم و اونا هم خیلی تشکر میکنن بابتش
اون روز چیزی نبردم یه کم اش و حلیم واسه افطار گرفتم سرراهم
بابام اومد با شوخی و خنده گفت امروز چی اوردی(البته چندبار این حرفو قبلا گفته بود که من خیلی خوشم نمیومد)یه کم تند شدم گفتم مگه قراره هرروز من چیزی بیارم این حرفارو نزن کسی غریبه بشنوه فکر درستی نمیکنه بازم با خنده گفت اره باید بیاری و این حرفا منم گفتم نه دیگه همیشه که نیست و نمیارم
دیگه این حرفارو نزن
بعدش موقع برگشت دیدم سرسنگین شده خدافظی کردم سرد ج داد
امروزم یه کاری داشتم رفتم خونشون سرد بود
خودم فکر میکنم کارم درست بوده ولی خب بازم انگار از اینکه سرد شده ناراحتم
مامانم و داداشامم گفتن ولش کن حتی مامانم گفت به شوخی هم کارش زشته بعدا خودم باهاش صحبت میکنم