2777
2789

یاد خواستگار خواهرم افتادم 

تایمی که منو داداشم مدرسه بودیم میگفتن بیان .. بعد میرفتن دوبار اومدیم دیدیم بابام مارو برگردوند که بریم خوراکی بخریم.. دیگه یبار رسیدیم تند تند رفتیم پله هارو بالا دیدیم ی جوون با ۲ تا خانم تا مارو دیدن وایسادن 

ما نگا اونا نگاه 

حالا هی میگن وای نستید برید اتاق بنده خدا لاغر ی پیراهن سفید نگاه میکردیم ما چی لباس مدرسه😆

رفتیم اتاق اینام تندی در رفتن 🤣🤣


مامان ها✋✋ طاها من مشکل توجه تمرکز و تاخیر کلام داشت.

دو سال برای گفتار درمانی حضوری می‌رفتیم که بی نتیجه بود.😔

تا با خانه رشد که صد تا درمانگر تخصصی گفتار و کار و روانشناس آنلاین هستن آشنا شدم، برای هر مشکلی هم آقای خلیلی بهترین درمانگر رو بهم معرفی کرد. 

این مدت خدا رو شکر پسرم خیلی پیشرفت کرده.🤩🤩

اگه نگران رشد و تربیت فرزندتون هستین خانه رشد عالیه. شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید.

الهیییی🤣🤣🤣🤣

من دبیرستانی بودم خب چرااااا می‌میپیچوندن 


کلا اون موقع یجوری برخورد میکردن انگار بد بود حالا اون بنده لاغر خدا که پیرهن به تنش گریه میکرد ۲۰ ساله دامادمون😆🤭 

بخدا موقع خواستگاری منو گذاشتن تو اتاق بقیه توی پذیرایی من از پشت در پدرش و تیپ داماد و بقیه تصور میکردم این کیه چ شکلیه ... 

فکر کردم پدرش مو فرفری سیبیلو 🤣 اخه فهمید من تو اتاقم به داداش کوچیکم گفت این شیرینی ببر برا خواهرت تو اتاقه گفتم لوتیه دمش گرم باز🤗

خواهرم ی خواستگار داشت ازون سمج گیر بودن میگفتن با کله قند و شیرینی ی روز بعد از ظهر اومدن که تموم کنن بقول خودشون بعد منو داداشم وسط اینا نشستیم پزشک دهکده میدیدیم😆😆 

خواهرم بدش میومد مادرم مجبور شد راه بده .کسی حواسش به ماها نبود داریم فیلم میبینیم🤣

فیلم می‌دیدیم من به داداشم میگفتم صدا زیاد کن آخرش چون صدا زیاد کردیم به ما گفتن برید اتاق نمیخاد فی ...

😂😂😂اصلا براتون مهم نبوده چی میگن

بچه خوبی بودین🤣

الان ما بودیم گوش میدادیم دزدکی ببینیم چیا میگن

دوستم خیلی چاقه 

رفته بودیم عقدش  مثلا میخواستن رقص مخصوص عروس دوماد بکنن این عروس هی پاش سر میخورد وسط رقص وقتی سر میخورد دهنشو کج میکرد خودشم به ما نگا میکرد🤣🤣🤣

وااااییی انقد خندم‌میگرفتتتت

ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792