برای منم پیش اومده من نمیتونستم به همسرم بگم چون خیلی اخلاقه تندی داره و عصبیه مطمئن بودم یکاری دسته خودش یا اون بیشرف میده
خیلی خیلی حسه بدی بود هرجا اون مرتیکه رامیدیدم تمامه تنم میلرزید وچندشم میشد ولی دیگه تو جمعی که اون آقا بود نرفتم بااینکه اقوام نزدیک بود به بهونه های مختلف جلوش ظاهر نمیشدم وقتی یجا بودیم اصلا بهش نگاه نمیکردم جلوی دیدش نبودم تا کم کم رفت وآمدمونم به حداقل رسیده...خیر نبینه الهی الانم که بازگو میکنم ناراحت میشم حس میکنم به شخصیتمتوهین شده...الهی به سره زنه خودش بره...مرتیکه ی بی ناموس