تا اینکه در محرم سال ۹۷ خدا رو عاجزانه خواندم و گوله گوله اشک میریختم و به امام حسین خالصانه قسمش دادم. و از خداوند شغل طلب کردم و با گریه خوابیدم.
خداوند قسم اگر ذره ای دروغ بگم .
روز بعد از خواب بیدار شدم ، پسر عموی بابام مغازه داشت. آمد در خانه ما رو زد و گفت هی پسر نمیخوای کار کنی. گفتم چی ؟ گفت بله تو ...
بیا از فردا کار کن در مغازه ی من حمالی.
گفتم چشم میام.
فهمیدم خدا برام فرستادش.