2777
2789
اعترافت اینجا تو تاپیکات میمونه بعد میزنن تو سرت مشکلاتت رو.پیش خدا اعتراف کن بهترین شنونده هست

اب از سر ادم گاهی میگذره و اینجا مجازیه

کسی نمیشناسه من رو 

من حتی کاهی با مشاوره خودم تعارف دارم

اینجا نه 

اخلاق بد دیگش چی بود؟ یه زمانی پول پاااااارو میکرد اما میخاستی چیزی بخری گاهی با منت بود اول باید سرکوفت میزد بعد میخرید 

سر گوشی‌ خریدن سر دوربین خریدن سر جهازم 

اما من هیچوقت سرخم نکردم گفتم همین که بابامه برام کافیه دوسشدارم .

کجا شکستم ؟ وقتی ازدواج کردم و سر یه مشکلی بدبخت و خار شدم و پدرم اون طور که میتونست کمکم نکرد و به روش‌نیاورد جگرگوشش‌به خاک سیاااااه نشسته. شاید برای همینه الان با اینکه جدا شدم و واقعا نیاز دارم از پدرم یه هزاری کمک نمیخام و میرم سرکار‌ و جسم و روحم خیلی خسته شده .

شاید برای همینه که وقتی گفتم بابا میشه من از ماشینت گاهی استفاده کنم؟ (تازه جدا شده بودم و سخت بود بهو خونه زندگی و همه چیم رو باخته بودم و حمایت لازم داشتم)گفت نه ماشین وسیله شخصیه و من سکوت کردم . درحالی که دوتا ماشین داشت و لنگ نمیموند! منم کار کردم و ماشین خریدم یوقتا بابام ازش استفاده میکنه وقتی مثلا ماشین جلو در پارکه مال خودشو درنمیاره. و من عشق میکنم وقتی سوار میشه! چون بابامه و بنطرم من و اون نداریم و باعث افتخارمه.

بگذریم.

دومین ضربه روحی بد من کی بود؟؟؟؟ من عاشق بودم

عاشق هم بازی بچگی هام

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و *کاملاً رایگان* با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید .

علاقه کودکانه کم کم بزرگ شده بود تا وقتی ۱۸سالم شد….پسری که میخاستمش‌ و هر شب با فکرش میخابیدم

با رویاش 

پسر دوست پدرم بود و ما هر هفته هم رو میدیدم و رفت و امد خانوادگی زیاد داشتیم… 

و من اخرین باری که دیدمش وقتی بود که بهم ابراز علاقه کرد خودش نه ها … مادرش … آروم در گوشم گفت ساسان برای تو میمیره و تو یه روز عروس خونم میشی.

تا اینکه پدرم پیشنهاد داد تا باهاشون وصلت کنیم و دوستیشون محکم تر شه و برای برادر بزرگم که به من ضربه زده بود دخترش رو خاستگاری کرد

بی اغراق یکی از ثروتنمدترین ها بودن و خانواده اصیل و بزرگی بودن اما انقدددددر باهم خوب بودیم پدرش همون جا بله رو داد و گفت خونه  هم من میدم بهشون کادو عروسی .اصلا فکر چیزی رو نکنین همه چی با من…

برار احمق من یهو گفت من منصرف شدم! و عاشق یکی دیگه ام و این دختر رو نمیخام و تو رودروایسی موندم با پدرم. 

پدر من مرد و زنده شد تا بتونه بره  و بگه که ازدواج رو کنسل کنین!!! و رابطه خانوادگی ما نابود شد 

و برادرم با این ابروریزی عشقمو از من گرفت.

بگذریم.

من بخاطر تروماهایی که داشتم از کودکی تا ۱۸سالگی نتونستم درست برای کنکور بخونم و یه دانشگاه معمولی قبول شدم درحالی که من هوشش رو داشتم بهترین رشته و دانشگاه برم.

تو این مدت دوتا از برادرهام عقد کردن و گاهی شب‌ میموندن خونه ما (بنظرم مادرم نباید اجازه میداد)و دیدن عشق‌و علاقه اون ها و از دست دادن عشق بچگیم… تجاوز… اخلاق های بد پدرم و یه خانواده سرد و بی روح باعث شد دلم بخاد ازدواج کنم و از اون خونه فرار کنم .

من یه پدر فوقالعاده ضعیف دارم که اصلا طاقت نداره مشکلاتت رو بهش بگی و من بار ها گریه کردنش رو دیدم و هیچوقت بهش تکیه نکردم .تکیه گاه نبود برام .

مشکلاتم اندازه ۳۱سال زندگیم زیاده.

وقتی ۲۰سالم بود خاستگار داشتم. بی پول بود ولی سرزبون دار و مهربون( محبت چیزی که من خونه پدر ندیده بودمش) دوسال بود خاستگار من بود .

گفتم خدایا عشقم رو که از دست دادم بذار با مسی باشم که حداقل عاشق منه .

من بهش بله دادم با اینکه بابام مخالف بود و برام مهم نبود مخالفه. (علت مخالفتش هم فقط مساعل مالی بود میگفت اینا در حد ما نیستن )خسته بودم. آخه پدر من تو با بداخلاقیات روح من رو نابود کردی . تو با درست تربیت نکردن پسرت باعث شدی به من تجاوز کنه و من رو به یه مرده تبدیل کردی چجوری توقع داری به مخالفتت اهمیت بدم.

( این بین من شنیده بودم عشق سابق من رفته خاستگاری و از انتظارش دست کشیدم)

.

شب عقدم تلفن رو برداشتم بهش زنگ بزنم بگم فلانی من دارم ازدواج میکنم من رو نمیخای؟؟ ولی میگفتم بابا بیخیال رفته خاستگاری ولش کن)

صبح روز عقدم بیدار شدم و با خدا حرف زدم گفتم خوشبختم کن قول میدم به کسی جز همسرم فکر نکنم و برای زندگیم تلاش کنم.

خدا شااااااهده همین کار و کردم.

حالا فکرش رو کن یک سال از عقدم گذشته بود که مادر ساسان ، مادر من رو جایی دیده بود و بهش گفته بود میخام برای پسرم زن بگیرم و میخایم یسر بیایم خونتون… از دخترت چخبر راستی ؟ میره دانشگاه؟تا اینکه مادرم بهش گفت مریم ازدواج کرده و مادرش وقتی شنید با ناراحتی گفت چرا انقدر زود شوهرش دادی!!!! مادرم احساس کرد میخاستن بیان خاستگاری… 

لایک کنید بیام بخونم

خـــــدایا از تو معجزه میخواهم معجزه ای بزرگ در حد خدا بودنت معجزه ای که اشـــک شوقم را جاری کند     هرجای دنیایی دلم اون جاست  من کعبمو دور تو میسازم    من پشت کردم ب همه دنیا تا رو به تو سجاده بندارم گاهی پرستیدن عبادت نیست با اینکه سر رو مهر میذاری گاهی برای دیدن عشقت باید سر از رو مهر برداری❤🌹
بیشتر ببینید

خدایا ،چی میشه که میاین زندگیتونو پابلیک میکنید 😐🤦🏻‍♀️

دردناک‌ترین چیزآن است که: انسان "حقش" را "آرزو" کند...!    خداوند حافظ و نگهدار من است                          
اعترافت اینجا تو تاپیکات میمونه بعد میزنن تو سرت مشکلاتت رو.پیش خدا اعتراف کن بهترین شنونده هست

دیر گفتی. تاپیکهای قبلترش اعترافاتش رو کامل کرده. الان فقط میخواد بازگویی کنه😐😂

خدایا ،چی میشه که میاین زندگیتونو پابلیک میکنید 😐🤦🏻‍♀️

وقتی هیچی التیام نمیده و چندروزه مطلق به مرگ فکر میکنم

ادمیزاد همیشه دنبال یه راهه خثدش رو نجات بده

یه نور

یه گوش

از زندکیم که سریال نساختم و اینستا زندکیم رو نذاشتم

یه اکانت مجازیه

مادرم این جریانو به من نگفت ، من اتفاقی یه روز وقتی داشت برای خاهرم تعریف میکرد شنیدم و من اون شب مردم از ناراحتی و تا خود صبح گریه کردم

اما دوباره صبح بیدار شدم و گفتم عیب نداره من زندگیم رو میسازم قسمت من نبود.خوشبخت شه.

(ساسان بعد ها معتاد شد نگین وای خوشبحالت زنش نشدی … شاید کنار من درست زندگی میکرد من عاشقش بودم حتی یکبار با سالها خاهرش گفت اگر فلانی رو (من) براش میگرفتیم شاید اصلا معتاد نمیشد)

تا الان ۳بار تو زندگی لطمه دیدم 

اما اخرین لطمه زندگیم من رو خاکستر کرد انگار که ناراحتی های قبلی سو تفاهم بود.

من چند سال بود ازدواج کرده بودم. و همسرم خیلی زحمت کش و خوش اخلاق بود و خانواده خوبی داشت و من چقدر دوستشون داشتم و من مفهوم خانواده و عشق رو اونجا یاد گرفتم. خیلی دوسشون داشتم مخصوصا مادرش رو. من بین اونها فهمیدم گرما چیه خانواده چیه و خیلی دوسشون داشتم.

من یه زندگی رو از صفر ساختم از تمام خاسته هام زدم تا خونه و ماشین وباغ خریدیم و همش به نام من بود. شوهرم میمرد برای من و میکفت تمام دنیای من مال تو. خوشبخت بودم. و حال خوبم رو برای هر دختری میخاستم. خودش رو برای من میکشت و عاشقم بود.

یکی از خط قرمزهای من دود هست و همسرم قبل عقد میدونست.

چندوقت بود همسرم چیزی رو از من پنهان میکرد نمیدونستم چی ولی حس میکردم!

تا اینکه یه ناشناس یه اینستای من پیام داد

ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792