2777
2789
عنوان

طلسم جادو تسخیرتوسط اجنه

477 بازدید | 32 پست

خیلی میبینم تواین سایت میگن توسط جن تسخیرشدن  یکی جدیداتاپیک زده بود که رفتارای جنون امیز داشت بخاطر تسخیرشدن پیش دوهزار دعانویس رفته بود بهش گفتم خب یه دکتر برو  شاید اصلا مشکلت جن نبود ...

من اطلاعات علمی کامل ندارم  دراین حدم میدونم که جن وجودداره چون توقران اومده  اما باورکنید یه چیزو مطمئنم ادم تاوقتی به ذات خدا وصل باشه وایمان قلبی به قدرتش داشتع باشه هیچ طلسمی هیچ بدخواهی هیچ جنی نمیتونه اسیب بزنه بهش اینو ازرو تجربه شخصی میگم  الان یکمبیشترتوضی میدم ازتجربم....

ایستاده ام درمیان زندگی...خسته...صبور...امیدوار؛امیدوار؛امیدوار....

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن زیره "رژیم فستینگ "گرفته

عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم رژیم فستینگ بگیرم. سریع دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف خوب هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

این ادم یبار قبلا منو  پیش یه دعانویس که موکل داشت برده بود میگفت ازچیزای شخصیت میتونه خبر بده و ذهنتو بخونه وفلان  منم از سر کنجکاوی و تفریح  رفتم ببینم واقعا راس میگه یانه   البته خدانکرده   واسه گرفتن دعا واین اراجیف نرفتم  فقط کنجکاو بودم

ایستاده ام درمیان زندگی...خسته...صبور...امیدوار؛امیدوار؛امیدوار....

این ادم یبار قبلا منو پیش یه دعانویس که موکل داشت برده بود میگفت ازچیزای شخصیت میتونه خبر بده و ذهن ...

رفتیم اونجا یه زنه بود وقتی باهامون حرف میزد مردوک چشاش تو کل اتاق میچرخید وسط حرفاش سکوت میکرد مث اینکه داشت به حرف کسی گوش میداد و بعد لبخند ترسناکو چندش میزد  من همونجام یه قدرتی تو خودم حس کردم  که  تو قلبم ازخدا عذرخواهی کردم وگفتم هیچ قدرتی بالاتر از قدرت تو نیست

ایستاده ام درمیان زندگی...خسته...صبور...امیدوار؛امیدوار؛امیدوار....

رفتیم اونجا یه زنه بود وقتی باهامون حرف میزد مردوک چشاش تو کل اتاق میچرخید وسط حرفاش سکوت میکرد مث ا ...

زنه بعد ازچند دقیقه سکوت  و حرکات عجیب  بهم گفت یادته فلان شب   به ماه تواسمون  نگاه  کردی و چی گفتی ؟؟؟  اونجا خیلی تعجب کردم   چون  غیرازخودم  به ولله هیچکس پیشم نبود  به ماه نگاه کردم  و ازیه مشکلی ناراحت بودم و گفتم خدا دیگه نمیکشم نجاتم بده عینا  جملمو گفت

ایستاده ام درمیان زندگی...خسته...صبور...امیدوار؛امیدوار؛امیدوار....

زنه بعد ازچند دقیقه سکوت و حرکات عجیب بهم گفت یادته فلان شب به ماه تواسمون نگاه کردی و چی گفتی ...

یکم  ذهنم  درگیر شد زنه  ادعای قدرتای ماورایی داشت  و خلاصه  این علامت سوال تو ذهنم موند که اون از کجا فهمید....اون شخص باز بهم گفت  دوباره بیا بریم  پیشش  دعا بگیریم  دیدی که چه قدرتی  دارع گفتم  من بابت  بار قبلمم  توبه کردم مشکلیو که خدا حل نکنه نمیخام به دست رمال حل شه و نرفتم 

ایستاده ام درمیان زندگی...خسته...صبور...امیدوار؛امیدوار؛امیدوار....

ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز