یه دختر خاله دازم چهار پنج سالی بود ندیدمش و یه جورایی از یادم رفته بود هفته پیش دیدمش . هم با اخلاق هم مهربون هم خوشگل هم با معرفت هم پایه هم پر انرژی خونش اصفهانه واقعا میترسم بخاطر زیباییش یه سری ها مزاحمش بشن . واقعا دعای خیر پدر مادر شوهرش پشتش بوده که این شده قسمتش من فردا با چهار لیتری بنزین من فردا با چهار لیتری بنزین و ساعت زمان میرم در خونه خالم اینا باید تو محدوده سنی من پنج تا بچه درست کنن یکیش اینطور بشه من کاری ندارم واقعا شهرو بهم میریزم . بخدا مثل آجیم هست واسم. جواب این سوال رو میشه بدید چرا بر فرض خدا نخواست توی سن من باشه و قسمت من بشه ؟