خانما دلم گرفته ما دوتا جاری هستیم من اولیم من از خانواده بالاتر بودم نسبت به همسرم و مهریه بالایی هم داشتم که پدرش ضامن بود اما بعد ازدواج همه جا بمن سخت گیری کردن خانواده خودم هم کمک خاصی نکردن همسرم هم بیکار بود چند سال ماشین نمیدادن خرج مراسم عقد نکردن هدیه عروسی ندادن سرویس نخریدن سر جشن عروسی خعلی اذیت کردن و.... اما 7 سال بعد من جاری گرفتم ولی به اون گیرای منو ندادن ماشین خودشون بعد 3 سال همیشه دست برادرشوهرمه ماشینی که یکبار پدر همسرم به ما نداد خانواده جاریم هم ساده و از لحاظ مالی و تحصیلی و اجتماعی نسبت به خانواده همسرم پایین تر هستن من برا جاریم خوشحالم اما واقعا دلم برا خودم میسوزه که چقدر منو اذیت کردنو چقدر با جاریم راحت کنار اومدن حتی مادر همسرم که همیشه منو متهم به ولخرجی میکرد موقع گرفتن جاریم از من میپرسید بنظرت کجا بره ارایشگاه کجا لباس بخره و... حالا سوالی که دارم اینه که من به خداواگذارسون کردم اما حرفای خانواده و یاد گذشته گاهی واقعا اذیتم میکنه گاهی واقعا دلم میخاد بریزم بیرون خودمو پیش مادر همسرم و پدر همسرم یک بار هم گفتم به مادر همسرم چند تا مورد رو فقط گفت برو از خدا بخاه بهترش رو میده و الانم خودت داری و از اینجور حرفا بعد گذشت 6 سال هنوز هدیه عروسی که قول دادن رو ندادن گرفتار اون هدیه نیستم اما میدونم الان هدیه میدن به جاریم تو عروسیش